از وقتی بچه بودم مدام در حال اشک ریختنم!
نمیدانم چند دریا! چند رود! چند دریاچه! چند ابر و چند.... در من نهفته است!
من مدام در حال اشک ریختنم و این تمامی ندارد!
امروز که در حال بازگشت از نشستی دوستانه بودم دختر گلفروش سر چهارراه را برای بار هزارم دیدم و برای بار هزارم برایش گریه کردم!
نه برای اینکه ندارد بلکه برای نگرش خانوناده اش که وی را به این کار وامیدارند!!!
داشتم توی ماشینم از خنکی باد کولر برای مخترع کولر دعا می کردم!!! دیدم مادری در ماشین کناری در حال باد زدن کودک شش -هفت ساله است!! در حالیکه ماشین کولر دارد!!!!!!!!!!!!!!!
دیدم بغل دست راستم یک ماشین است که شیشه هایش پایین است و همه در حال عرق ریختنند! اما خوب ماشین کولر نداشت!
دیدم کولر داشتن و نداشتن مهم نیست!
غصه خوردم به حال مهندسی کمه ماشینی را ساخته و کولر برایش نگذاشته! چون اصلا به فکر مردم نبوده!
غصه خوردم برای راننده ای که کولر را روشن نمی کند و عرق می ریزد!
عینک آفتابی زدم مبادا کناریها یم اشکهایم را ببینند!!
خدایا! من چه گناهی کرده بودم که چنین خلق شدم؟ چند دریا در من نهفته ای؟ چرا اشکهایم تمام نمی شود؟ اگر تمام گوشتها و استخوانها و... هم اشک می شد تا کنون تمام شده بودم! اما نمی شود که نمی شود!
این دیدگاه و بینش مرا به واکنش وامیدارد ! کارخانه ای که ماشین نا امن و بی امکانات را به مردمی میدهد که ولی نعمتش هستند و ... مردمی که از اندک امکانات هم استفاده نمی کنند!
اما در همین گیرو دار یکباره یاد اخراج همکاران امیر اعلم افتادم! اشک بر گونه هایم سرازیر شد!
نه که گمان کنید که بابت بی کاری دوستانم!! نه!!! ما اینقدر جربزه داریم که از تعداد بسیار بیشتری حمایت کنیم !!
گریه ام به حال بینش یک وزیر بود! گریه ام برای رییس یک بیمارستان بود 1 گریه ام برای گزارش کذب بود! گریه ام برای رییس و اعضای هیات تخلفات و صادرکنندگان این حکم بود! خدا را ناظر ندیدید وجدانتان را چه کردید؟
وزیری که با صدای عدالت خواهی چنین می کند به نظر شما در لشکر یزید بوده یا امام حسین؟
راستی چرا وزیر به جای تنبیه کسانی که چنین طرحی را پیشنهاد کردند و کسانی که این طرح نادرست را نادرستتر اجرا کردند یک عده بی گناه را قربانی خطای خودشان میکند؟
وزیری که حق خواهی را با لج و لجبازی چنین می خواهد سرکوب کند چگونه می تواند مدعی مردم مداری و .. باشد؟
رییس دانشگاهی که حق را زیر پا می گذارد تا به قول خودش شاخ پرستاری را بشکند!! چگونه می تواند منافع مردم را مد نظر داشته باشد؟
بدا به حال ما ! که در چنین وضعی زندگی می کنیم!
بدا به حال ما که صدای عدالت را خفه می خواهیم1 صدای حق خواهی را خفه می خواهیم !
کولرهایمان را روشن کنیم! برای ماشینهاتت کولر تعبیه کنیم! اجازه ندهیم دخترک کبریت فروش مقابل مغازه ی عروسک فروشی یخ بزند!
بگذاریم حق و حقیقت راهش را برود! دنیا را محل گذر بدانیم! فکر نکنیم که خداوند نمی بیند! خداوند نمی داند!
گریه امان نمی دهد که به حال خودم هم گریه کنم! گریه کنم که در چنین وزارتی و اوضاعی ناچارم کولرم را خاموش کنم!
کولری که خدا در وجودم نهاده و آن هم همین دیدن و حس کردن است!
میبینم و دم بر نمی آورم و جاری می شوم و ....غرق می گردم!!!
نظرات شما عزیزان: