مسعوليت...لياقت...آزادگي...
شهيد مهدي باكري متولد ١٣٣٣در مياندوآب شهادت ١٣٦٣ جزيره مجنون....
مطلب امروزم را با با وام گرفتن از نام سرداررشيد اسلام حاج مهدي باكري آغاز ميكنم...
سرداري كه تحصيلات دانشگاهيش را رها كرد تا به شوق ميهن وسرزمينش راهي جبهه هاي جنگ شود...
در مورد حاج مهدي مطلب بسيار فراوان است...
اما توجه شما را به اين قسمت كوچك از خاطرات يكي از همشهريانش جلب ميكنم...
ساعت ٥صبح بود....تازه از سركار بازميگشتم...بادوچرخه در حال رسيدن به خانه در هواي سرد پاييز اروميه حضور رفتگري نارنجي پوش در گوشه خيابان توجه مراجلب كرد...
كمي نزديكتر رفتم تا به او خسته نباشيدبگويم...
هرچه اورا صداكردم جوابي نداد...كمي نزديكتر رفتم...پشتش رازدم و برگشت...
ناگهان خشكم زد...رفتگر نارنجي پوش مهدي باكري شهردار آن زمان اروميه بود....
آري شهردارشهر در ساعت ٥صبح مشغول تميزكردن خيابان بود....
حال بياييد به زمان حاضر...
بياييدبه جامعه خودمان،جامعه پرستاري....
مديريت محترم يكي از دانشگاههاي بزرگ كشور،رياست هيات مديره وسه نفر از پرستاران كشور را به جرم عدالتخواهي تعليق وشرط بازگشتشان را دادن تعهدكتبي ميداند...
چند كلام حرف با اين خانوم مسعول پايتخت نشين...
شمارابه مطالعه سيره عملي وزندگي حاج مهدي باكري توصيه ميكنم...
شما رييس يك اداره هستيد وحاج مهدي شهرداريك شهر بود...
او خيابان شهرش راتميز ميكرد وشما هم لباسان خودرا معلق...
شما بر روي صندلي چرخان نرمت مينشيني و نامه ميزني حاج مهدي همزمان هم در جبهه بودهم شهردار وهم ٥صبح در كوچه هاي شهر...
من نميدانم در ذهن شما وبسياري از همقطاران شما چه ميگذرد...
اما نيك ميدانم اگريكبار به جاي تقابل با هم لباسانتان،از آنها دفاع ميكرديد به جاي منفوريودن چقدر امروز محبوب تربوديد...
آري هملباس ديروز من و مسعول امروز،شايد با معلق كردن همسنگران عدالتخواهم پيش مافوقانت ارج وقرب يافته باشي اما اين رابدان در نهايت يك پرستاري وامروز خاعن به جامعه پرستاري...
مسعوليت،لياقت ميخواهد...
مسعوليت آزادگي ميخواهد وآزاده بودن...
مهدي باكري بودن آسان نيست اما تفكرباكري را داشتن شدنيست...
دلسوز ١٣٩٤/٥/٨
رشت
نظرات شما عزیزان: