منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

قوانین مرتبط با پرستاری

کمیته ی پیگیری مطالبات

نشریه

شکایت جهت افزایش حقوق

لینک دوستان

ابزار وبلاگ

خرید لایسنس نود32

جیرجیرک مرداب

عنوان لینک

ردیاب جی پی اس ماشین

ارم زوتی z300

جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پیگیری حقوق و مسایل و مشکلات پرستاران و آدرس parastaraneiran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 572
بازدید کل : 22134
تعداد مطالب : 245
تعداد نظرات : 493
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

پیگیری حقوق و مسایل و مشکلات پرستاران


لوگوی دوستان


بر چسب ها




چقدر چسبناک!!!!!!

چهار شنبه 7 مرداد 1394

واقعا تاسف بار است اوضاع امروزی پرستاری!

کسانی که در رای گیری حذف شده اند می کوشند تا با تماس با منتخبین محترم و دادن وعده . وعید که از سوپروایزری و مترونی و ... تا مدیریت بیمارستان و رییس دانشکده و ... می رسد در صدد خریدن رای هیاتها هستند!!!1

اینها همانهایی هستند که ادعا می کنند همواره دردشان درد پرستاری بوده است اما چقدر چسبناک است این درد پرستاری که به هیچ قیمتی حاضر به رها کردنش نیستند!!!!البته شاید این پرستاری است که ایشان را رها نمی کند؟

تیمی متشکل از افراد حذف شده در دموکرسای نیمه جان انتخاباتی نظام پرستاری با اسامی مختلف مانند میانه رو و..... وارد گود شده اند تا دوباره بر خلاف آرای پرستاران جو بله قربان گوی سابق پرستاری را که در سایت نظام هم کاملا مشهود است برگردانند.

در این مسیر از تهمت و دروغ و افترا و وعده ی دروغ دادن و ... هم نمی هراسند.یکی به دروغ خودش را نماینده ی هیات مدیره ی شهرستانش می نامد !!!!!

واقعا از این افراد انتظار این رفتار نمی رفت. باز هم گلی به جمال بعضیها که رفتند و پذیرفتند که انتخابات معیار است اما این عده ی اخیر به هیچ وجه کوتاه نمی آیند .

آخر مگر نمی گویید که در نظام پرستاری فقط دردسر کشیدیم !!!!! برای درد سر چرا اخلاق را زیر پا می گذارید؟

چرا به همه قول می دهید که به ما رای بدهید ما نیز به شما رای می دهیم؟ مگر به چند نفر می توانید رای بدهید ؟ چر به دروغ وعده ی جایگاههای بالاتر به افراد می دهید؟

چرا اجازه نمی دهید پرستاری راهش را طی کند؟

ناسلامتی شما هم روزگاری جامه ی سپید به تن می کردید!

ناسلامتی شما هم تا سال هشتاد بر بالین کار می کردید!!!

نا سلامتی مسلمان می نامید خود را !!

اما گویا پول از دین شیرینتر است؟؟؟؟؟؟ خدا این شیرینی را به من نچشاند! الهی آمین.....

 



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 22:49



خونهای قرمزتر

سه شنبه 6 مرداد 1394

اشتباه نکنید حرف ار منچستر  میلان و حتی پرسپولیس خودمان نیست! اما این روزها به این نتیجه رسیده ام که همانطور که قرمزی برخی پرچمها بیشتر است گویا خون افراد هم با هم تفاوت دارد و رنگ خون برخی قرمزتر است.

گاهی وقتی با همکاران درباره ی قوانین حرف می زنیم نقد دارند که اگر یک جراح قلب در حادثه ای کشته شود و یا یک فرد بی خانمان ........ قانون برای هردو یک دیه در نظر میگیرد و .....

این دوستان نمی دانند که جان انسانها بر اساس موقعیت اجتماعی با ارزش و بی ارزش نمی شود، یعنی از نظر این دوستان اگر یک آدم بی سواد .......یک متخصص قلب ...... را بکشد باید چند ده نفر در مقابل خون ایشان کشته شوند یا قانون مثلا برای این شخص در یک تصادف ارزش یشتری بگذارد.

این دیدگاه از اول هم در اعمال و رفتار سیستم درمان نسبت به کارکنان وجود داشته و امروزه نمود رسانه ای پیدا کرده است.

در چند روز اخیر شاهد فعالیت وزیر محترم در راستای حمایت از همکارانشان دیده می شوند که البته باارزش است. ایشان بعد کشته شدن پزشکی در سطح جامعه و به دور از محیط پزشکی و در یک رابطه ی اجتماعی ، بلافاصله به اردبیل سفر کردند و پزشکان محترم تهدیدها فرمودند و نظام پزشکی عزای عمومی اعلام فرمودند و حتی در برخی مراکز مانند بیمارستان امام خمینی با همراهی دوستان عزیز حراست تجمع و ... کردند.

تا یادم نرفته بگویم که در تجمع 31  تیر 93 دوستان حراست چه برخوردهای ناشایستی که با پرستاران نکردند....

البته خوب!خونهای قرمزتر ارزش بیشتری دارند!!!!!!

حدود یک ماه پیش دو پرستار را در اوژانس فقط به این دلیل که از شخصی خواسته بودند از بیمار فیلم نگیرد ، حین انجام وظیفه دستگیر شدند و هیچ کس هیچ حرفی نزد و با هیچ کس تماسی نگرفت و هیچ برگی از هیچ درختی نیافتاد.

اما دستگیری یک پزشک باعث شد که وزیر محترم با رئیس قوه ی قضاییه و ......... (هر کس که می توانست ربطی به موضوع داشته باشد) گرفت و ......

خوب ! خون برخی قرمزتر است و البته خونهای قرمزتر باارزشترند!

قطعا جامعه ی پرستاری هر نوع توهین ، تهمت، خشونت و اقدام غیر قانونی علیه جامعه ی پزشکی را محکوم می کند وبسیار پزشگان محترم شاهدند که چطور پرستاران در مراکز درمانی در درگیریها خود را سپر بلا می کنند و.....

اما روی حرف ما با وزیر محترم و البته معاونت پرستاری (که خودشان هم فرمودند معاون پرستاران نیستند البته) وتشکلهای پرستاری و از جمله نظام محترم پرستاری که اصلا دست نشانده نیستند و همه اش دغدغه ی صنفی دارند و .... است.

چرا در برابر برخورد با پرستاران هیچ حرکتی و اقدامی نمی شود؟ چرا وقتی پرستاری را به ناحق (که از بد روزگار معاون نظام پرستاری هم هست) تبعید می کنند، پرستاری را به ناحق تعلیق می کنند، پرستاری را به ناحق و خارج از وظیفه سوار آمبولانسی می کنند و .... ، پرستاری را بدون خطا و گناه از کار معلق می کنند و پرستاری را در دفتر پرستاری به قدری کتک می زنند که با خونریزی داخلی فوت می کند و پرستاری را کور می کنند و همکاران 115 را بارها و بارها به قصد کشت کتک می زنند و .....(مورد برای ذکر بسیار است) هیچ نسیمی به زلف حضرات نمی وزد؟

اما وقتی قرار بر نابودی پرستاری و آموزش بهیار یک ساله و .... می شود پیش گامند و شرکتشان به شدت مشارکت دارد و .... واقعا چرا؟

بعد م ادعای برادری و ... می کنند!!!!!

البته خوب! خونهای قرمزتر با ارزشترند و خون برخی قرمزتر است!!!!!

شما در گوگل یا هر موتور جستجویی عبارت (دستگیری پرستار در حین انجام وظیفه ) را جستجو کنید ، نتیج جالبی می بینید ، بس که به این موضوع جراح محترم پرداخته شده و آن موضوع کلا ذکر نشده ، همه ی موارد از ایشان می آید و از پرستاری حتی یک نمونه هم نمی آید.....

حالا برخی دوستان هی بگویند خون خون است و جان جان و انسان انسان!!!!!!!!!



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 14:47



نگاهی به اوضاع اخیر پرستاری

سه شنبه 6 مرداد 1394

در چند ماه اخیر در پرستاری اتفاقاتی رخ داده است که هر کدام به نوبه ی خود قابل بررسی و بازبینی و تعمق و تفکر است. از اعتراضات شکل گرفته ی پرستاران در یک سال اخیر تا تغییر جو خواب زدگی و بی اطلاعی و بی اهمیتی  تا مهندسی انتخابات نظام پرستاری و حذف تعدادی از پیشگامان اعتراضات و مطالبات و این اواخر اعتراضات و اعتصابات درون بیمارستانی در اقصا نقاط کشور و این آخری تعلیق چند بی گناه از بیمارستان امیر اعلم و  مهمتر از همه ظهور نسل جدید عدالت خواهان پرستاری که البته امیدوارم شامل مثل تب تند و ..... نشوند ، و تعویق تجمعی بزرگ که قراربوده گویا توسط همین نسل دوم عدالت خواهان مدیریت شود ولی با پا درمیانی و وساطت و خواهش اعضا و نمایندگان خانه ی پرستار و کمیته های پیگیری و منتخبین جدید هیاتها و همکاری  این دوستان تا اطلاع ثانوی به تعویق افتاد و اتفاقا دستمایه ی اتفاقات زیاد و تاخت و تازهای دوستان و غیر دوستان هم قرار گرفت ....تا برسیم به مهندسی انتخابات شورای عالی توسط تعدادی از پرستاران  و ایجاد جوی کاذب برای بهره برداری به نفع خود و شاید هم مهره ی سوخته ی وزارت و پرستاری ........

در همه جای دنیا مرسوم است که وقتی تیمی نتیجه نمی گیرد، برای تغیییر تاکتیک سرمربی و کادر مربیان را تغیییر می دهند و البته نتیجه از نظر هر باشگاه و هیات مدیره ای متفاوت است، تیمی همین که سقوط نکند راضی است و تیمی به دومی هم راضی نیست. در هر حال شرایط امروزی پرستاری بی شباهت به این نیست و قطعا پرستاران تصمیم به تغییر تاکتیک گرفته اند و در این راه ابتدا از سرمربی و تیم رهبری شروع کرده اند.

اما متاسفانه در ایران رسم خداحافظی به گونه ی دیگری است و وقتی سرمربی را کنار می گذارند شروع می کند به تهدید و بگم و نگم کردن و ... اینکه افاشاگری میکنم  و.... و این نشات گرفته از خود بزرگ بینی و به رسمیت نشناختن حق انتخاب بقیه است.

در بلاد کفر هرگز شاهد این چیزها نیستیم و تیم حذف شده به راحتی با یک خداحافظی ساده  و آرزوی موفقیت برای مجموعه کنار می روند .

از این مقدمه که گویای همه چیز هست بگذریم و به اصل موضوع بپردازیم:

بعد از شکست گروه حاکم در اعلب شهرها و البته حفظ تعدادی از افراد قبلی در برخی هیاتها که به دلیل عملکرد نسبتا مناسبشان در سطح هیات شهرستان و روابط مناسبشاترشان با پرستاران بوده، گروهی از پرستاران رای آورده برای در اختیار گرفتن مجدد شورای عالی که در واقع مرکز قدرت نظام پرستاری است تاکتیکی انتخاب کردند به نام گروه اعتدالیون!!!!

اینکه مگر در پرستاری تندرو و کندرو داریم که میانه رو ها هم باشند خودش جای سوال است ولی ایشان با این نام شروع به یارگیری کردند والبته در این مسیر از هیچ اقدامی فرو گذار نیستند.

این افراد شروع به نفوذ در هیاتهای متحد کردند و اعضایی را که برای مجمع یا کاندیداتوری در شورای عالی انتخاب نشده بودند با وعده های دروغین جذب و در گروههایشان اد کردند. با این تاکتیک در هیاتهای کاملا متحد شکافی ایجاد شد.

اقدام بعدی این افراد تماس با منتخبین مجمع و یا کاندیداهای شورای عالی صاحب رای و دادن وعده ی پوچ و دروغ  داشتن تعداد زیادی رای و کمک به این افراد در انتخابات شورای عالی بود.

این دوستان به همه قول می دهند که شما با ما باشید ما در شورای عالی به شما رای می دهیم و شما هم به ما رای بدهید حال آنکه تعداد افراد یک برگ رای نمی تواند بیش از 25 نفر باشد وهمین حرف گواه روشنی بر عدم صداقت این مدعیان است.

در کشور 118 هیات منتخب داریم و همه ی هیاتها نمی توانند منتخب در شورای عالی داشته باشند و کسی که در تماس اول به هر فردی می گوید من با بیست رای به شما اگر به من رای بدهید رای می دهم به وضوح دنبال فریب است .

همین اقدام هم به ایجاد اختلاف در بین منتخبین پرستاری و تبع آن بین پرستاران می انجامد، در حالیکه همه ی ما دنبال ایجاد اتحاد و همدلی در پرستاری هستیم همین افراد با شعار ایجاد اتحاد از طرق مختلف به ایجاد شکاف و بهره برداری به نفع خود در عمل اقدام می کنند.

تاکتیک بعدی این افراد تشکیل جلساتی با حضور تعدادی از نمایندگان هیاتها و نیز افرادی که نه نماینده ی هیاتند و نه مجمع و ... و فقط از نظر آماری تعداد حاضرین در جلسات را بالا می برند، و حتی افرادی بدون مجوز هیات شهرشان در جلسه حاضر می شوند و رای گیری می شود و فقط نتیجه ی رای گیری اعلام می شود و اینکه چه کسانی در این رای گیری بودن اعلام نمی شود.

مثلا در جلسه ی اخیری که در تبریز و با عنوان هیاتهای شمال غرب تشکیل شد جناب شمس حضور داشته اند که با چه عنوانی بوده مشخص نیست!!!!

همینطور سه نفر از میاندو آب و دو نفر از مرند و دونفر از خوی که هر هیات فقط یک رای دارد یعنی از هفده نفر حاضر 5 نفر غیر مجاز بودند و البته اینکه جناب شمس هم دو رای بن وکالت از دو هیات داده اند!!!!!

این نوع برخورد یعنی عدم احترام به آرای پرستاران و خود رایی و عدم توجه به خواسته های پرستاران از همین ابتدا!!!!!

این نوع برخورد بر خودمحوری استوار است و اینکه آنچه من می خواه بر آنچه ما می خواهیم تقدم دارد!!!!!

جناب شمس که در ارومیه منتخب اصلی نبوده و در هیات مدیره هم رای نیاورده برای هیچ پستی ، بی توجه به آرای پرستاران و آرای هیات ارومیه در جلسه شرکت میکنند و ......

این یعنی من از پرستاری و پرستاران و هیاتها برترو بزرگترم، یعنی من به شما هیچ توجهی ندارم و اهمیت نمی دهم  شما چه رایی دادید و چه می خواهید!! مهم خودم هستم که باید باشم!!

البته این گفته ها شامل حال برگزار کنندگان جلسه هم می شود و ایشان با دعوت از این افراد کلا انتخابات و احترام به رای پرستاران و احترام به رای هیات مدیره و .... کنار گذاشته اند.

جناب صفری معتقدند وجود آقای شمس برای پرستاری مفید است و قطعا افرادی هم فکر می کنند که وجود جناب مرزابیگی و ... برای پرستاری مفید است!!!!

اینکه از نظر من چه چیزی به نفع پرستاری فقط در برگ رایم باید مشخص شود و بعد باید به انتخاب انجام شده حتی اگر برخلاف نظرم باشد احترام بگذارم. کسانی که از همین الان با  خود محوری و خود رایی برای پرستاری راسا و در خلاف نظر قاطبه ی پرستاری تصمیم می گیرند که البته در جهت تامین منافع شخصیشان است، چگونه فردا می توانند پرچم دار مطالبات باشند؟

لطفا بپذیریم که پرستاری از برخی افراد با تمام توانشان گذر کرده، به خواسته ی پرستاری احترام بگذاریم و پایه های گروه محوری و ضابطه مداری را در پرستاری جایگزین منیتها و روابط دوستانه و ... کنیم.

اگر قرار است که رای گیری شود و بعد رای گیری، منتخبین بر خلاف خواست رای دهنده ها هر کاری دوست دارند بکنند که انتخابات بی معنا می شود!!!!

منتخبین دور اخیر هیاتهای شهرستانها و و بعد از این شورای عالی باید بدانند که کار دشواری پیش رو دارند و قطعا مدام زیر ذره بین ما پرستاران انتخاب کننده هستند و نباید دست از پا خطا کنند!!!

این دوستان فوق الذکر حتی ایادی و مبلغین تیم حذف شده ی آقای میرزابیگی را هم در تیمشان دارند و می فرمایند اگر لازم شد با اینها ایتلاف می کنیم تا رای بیاوریم!!!!!!!

بفرمایید هر کاری میکنید بکنید ، مهم خواسته ی پرستاران است و ما قدمی از آن پا پس نمی دهیم و اگر بناباشد انتخابات شورای عالی عاملی بر سازش کاری باشد که عوامل مهمتر و اغواکننده تر چه نتایجی خواهد داشت؟

ما قطعا در راستای مطالبات پرستاری اهل هیچ گونه معامله و بده بستان شخصی نیستیم و اگر رای نیاوریم و شورای عالی مال همانهایی شود که وزارت دوست دارد بهتر است که همین ابتدای راه رو به معامله و سوداگری بیاوریم!!

امیدوارم این افراد موفق نباشند نهایتا پیروزی از آن پرستاری باشد!!!!!

اجازه ندهید پرستاری شما را هم به میرزابیگی تبدیل کند که هیچ جا جایگاهی بین پرستاران ندارد، به همین سفر اخیرشان به گیلان و شهر رشت بنکرید و عبرت بگیرید .....

به امید بیداری و پیروزی



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 13:10



جایگاه قانون و قانون گرایی در قرآن

سه شنبه 6 مرداد 1394

اشاره

اصطلاح «جامعه‏مدنی» با «قانون‏گرایی» و «قانونمداری» یکسان انگاشته می‏شود. هر چند کلیّت این تساوی مورد تردید واقع شده، اما بدون شک، قانون یکی از مؤلفه‏های جامعه مدنی می‏باشد. از آن‏جا که زیربنای جامعه مدنی، عقلانیّت بشری بوده و بر انسان‏محوری تکیه خاص دارد، قانون موردپسند آن هم، صبغه بشری دارد. طرح چنین تزی در جامعه اسلامی که همه قوانین آن منشأ الهی دارد، جای تأمّل است. جامعه اسلامی (همانند همه جوامع دیگر) برای حفظ نظم و انسجام نیازمند به قانون است، چرا که آزادی مطلق و بی‏حدّومرز انسان موجب اضمحلال جامعه است. اما بحث بر سر این است که چه کسی این حد و مرز را تعیین می‏کند؟ و کدام قانون، امت اسلامی را به سوی هدف سوق می‏دهد؟ بشری یا الهی؟
تجربه گذشته تاریخ، گواه روشنی است که قوانین موضوعه بشری هرگز نتوانسته جامعه‏ای قانونمدار و بی‏عیب و نقص پدید آورد. قوانین الهی که نمونه اتم و اکمل آن در قرآن است، با پشتوانه‏های ویژه خود، در هر زمان و مکان قادر است جامعه‏ای سالم و فاضله ایجاد کند. جامعه‏ای که موردنظر قرآن و اسلام می‏باشد در چهارچوب حدود و ثغور و قوانین الهی بوده و از آن پا فراتر نمی‏گذارد. وظیفه ما، در ابتدا فهم آن قوانین و استخراج آنها براساس نیازهای بشر در همه زمانها، و در مرحله بعد، جامه عمل پوشاندن به آن است. اگر به این دو وظیفه عمل کنیم، جامعه‏ای خواهیم داشت که علاوه بر دارا بودن محاسن جامعه مدنی، امتیازات خاص جامعه اسلامی را نیز دربرخواهد داشت.
این مقاله درصدد تبیین جایگاه و ارزش قانون و قانونمداری از دیدگاه قرآن است.
قانون و قانونگرایی، دو عنوان فرازمند تاریخی‏اند که از آغازین روزهای حیات انسانی مورد توجّه بشر بوده‏اند. بدین‏سان در طول حرکت انسان در تاریخ، هر اندازه به سوی تشکیل نظامهای اجتماعی ره سپرده شده، اندیشمندان بشری ضرورت تنظیم قواعدی را برای حیات اجتماعی انسان مورد توجّه قرار داده و بر اهمیّت آن بیشتر پای فشرده‏اند. با رشد خرد و اندیشه‏ها، قانونمداری و قانونگرایی انسجام و نظام نوینی یافته، افرادی به تنظیم قانون پرداختند.
در این سیر تاریخی و در راستای تحوّل فکری و حیات اجتماعی انسان، تحوّلی عمیق و بنیادی را در تاریخ می‏بینیم و آن ظهور «پیامبران الهی» بوده که به جای قوانین موضوعه بشری از ناحیه حکیمان و فیلسوفان (به دلیل ضعفی که در بنیادها و مبانی داشته‏اند) به طرح و تبیین قوانین الهی نازل شده، پرداخته و با پشتکار و جدیت بر آن اصرار ورزیده‏اند. در این مقال، دو گونه قانون نامبرده را معرفی و بررسی کرده، در قلمرو قوانین بشری کاستیها، کژیها و کمبودها را بازگو خواهیم نمود و سپس رویکردی به ساختار و جهت‏گیریهای قوانین الهی خواهیم داشت تا در پرتو چنین نگاهی موضع بایسته قانونگرایی انسانی را روشن نماییم و قانونگرایی دینی را به اثبات رسانیم.

تعریف قانون

واژه «قانون» معرّب Canon، در اصل سریانی یا یونانی است و پس از انتقال به لغت عرب، در معنای اندازه، مقیاس اشیاء و قضیّه کلّی که بیانگر یک رشته جزئیات است و نیز به معنای اصل هر چیز به کار رفته است. این کلمه مجازاً به معنای قاعده و دستور می‏باشد.
قانون در اصطلاح علوم مختلف، معانی متفاوت دارد؛ همانند قوانین طبیعی، قوانین فلسفی، قوانین فیزیکی و قوانین ریاضی که هر یک به گونه‏ای خاص تعریف شده‏اند. قانون در اصطلاح حقوق اساسی، قضایایی است که شیوه رفتار انسان را در زندگی اجتماعی تعیین می‏کند، به این معنی که انسانها در زندگی فردی و اجتماعی باید چنین کنند و چنین نکنند... بنابراین، قانون ضوابط و اصول کلّی معیّنی است که از طرف یک منبع دارای قدرت و اعتبار اجتماعی، مقرر می‏شود و در آن برای همه کسانی که در قلمرو آن منبع قدرت زندگی می‏کنند، تکالیف، حقوق و مسؤولیتهایی معیّن گردد که همگان، قوی یا ضعیف، به رعایت آن ملزم باشند و به عواقب تخلّف از آن گردن نهند.1
همچنین در تعریف قانون می‏توان گفت: قانون یعنی تعیین مرزهای مجاز هر کس و وسیله داوری درباره کسانی که این مرزها را زیر پا گذارند.
یا: قانون مجموعه‏ای از قواعد است که اگر افراد جامعه خود را با آن تطبیق دهند، علی‏رغم وجود انبوه انسانها با گرایشها و سلیقه‏های متفاوت و گاه متضاد، هر کس در محدوده حقوق خویش عمل می‏کند و اصطکاک و رویارویی مستقیم، به وجود نمی‏آید.

ضرورت وجود قانون

از مسائل مهم در فلسفه حقوق، مبحث ضرورت قانون است. قانون چه خلأی را پر می‏کند و چه نیازی را برمی‏آورد، که با نبود آن بشر احساس کمبود می‏نماید؟
برای درک ضرورت وجود قانون، باید به دو ویژگی انسان توجّه کرد:
1 ـ ویژگی تکاثر و افزون‏طلبی.
2 ـ ویژگی حبّ نفس یا خویشتن دوستی.
این دو، هر چند در حد اعتدال زمینه‏ساز کمالند، اما چنانچه حالت افراط به خود بگیرند، منشأ طغیان، انحراف، استکبار و زمینه بهره‏کشی بی‏رویّه از دیگران را فراهم می‏آورند. برای جلوگیری از این روند نامطلوب، به لحاظ عقلی درمی‏یابیم که باید ضابطه و قاعده و قانونی جامع، کامل و متناسب با نیاز انسان وجود داشته باشد. تأثیر نامطلوب این دو ویژگی در طول تاریخ حیات اجتماعی بشر، در پدید آوردن استثمارها و جنایات بی‏شماری که بر همنوعان خود روا داشته، آشکار است (بویژه که انسان، دارای زندگی اجتماعی و به اصطلاح «مدنی بالطبع»2 بوده و هر کس می‏خواهد سهم بیشتری از امکانات و مواهب داشته باشد، و این امر، در غیاب یک قانون دادگر به تنازع خشونت‏آمیز منجر می‏شود، و با غلبه کسی که زورمندتر است پایان می‏پذیرد.)
با فقدان نظام فکری و جریان مطلوب داوری، افزون‏طلبان، احساس امنیّت نموده و به سوءاستفاده خواهند پرداخت. و در نتیجه رشته‏های حیات فکری و روند حرکت مطلوب اجتماعی از هم گسسته می‏شود. این جاست که به لزوم وجود قانون برای کنترل فزون‏طلبی و برگرداندن پیش تاختگان، به پشت مرزهای مجاز پی می‏بریم.
البته نقش قانون تنها در بازدارندگی خلاصه نمی‏شود. چه از سوی دیگر، قانون هر چند ناقص، در رساندن به کمال و سعادت افراد تأثیر ویژه‏ای دارد. در باروی قانون، استعدادها شکفته می‏شود و هویت واقعی فردی و جمعی انسانها بروز می‏کند. در پناه قانون، اجتماعی سالم پدید می‏آید

تا با برآورده شدن منطقی نیازها، انسان سیر تعالی و صعود را طی کند، همچنانکه با نبود آن، راه سقوط و انحطاط را می‏پیماید.
بدین‏ترتیب احساس نیاز به قانون، به عنوان معیارهای عام برای تعیین منطقه مجاز هر کس، یک ضرورت عینی ـ تاریخی است.3

پیشینه قانون

بشر هیچ‏گاه بدون قانون و آیین زندگی و مقررات اجتماعی به سر نبرده است و از ابتدا به ضرورت مقرراتی، چه به صورت آداب و رسوم، چه قانون مدوّن اذعان داشته است.
سؤال این است که از چه زمانی و در کجا این قوانین (هر چند ساده و بسیط)، مدوّن و عرضه شده است؟4
به نظر می‏رسد قدیمترین، در عین حال فراگیرترین و جهانی‏ترین قوانین، برای اولین بار، در کشور آباد بابل، به دست «حمورابی» تنظیم شده بود. وی از سال 2123 تا 2080 قبل از میلاد در بابل سلطنت می‏کرده است.5
منشور جهانی که وی صادر کرد، بیشتر مربوط به اموری چون: افتراء، قسم دروغ، رشوه دادن به قاضی، بی‏عدالتی در قضاوت، روابط ارباب و رعیّت، حقوق تجارتی، حقوق خانواده، احکام مربوط به ارباب نسبت به غلام و کنیز و برعکس، آزاد بودن مردم و مساوی بودن بابلی با غیربابلی بود.
پس از او، کورش‏کبیر، در قرن پنجم قبل از میلاد، منشوری قابل توجّه و دارای قوانینی مترقی نسبت به زمان خود صادر نمود.6 بعد از کورش، قوانینی که توسط مجلس سنای روم (که مایه اصلی آن را از یونانیان گرفتند) به نام الواح ده‏گانه7 وضع شد و نیز نظریه سقراط (464-399 قبل از میلاد) مبنی بر این که سیاست را تابع اخلاق می‏دانست و معتقد بود که «شهر دولت» باید جایی باشد که افکار و استعدادهای افراد امکان جولان داشته، حیثیّت و مقام فرد محفوظ و محترم باشد و رشد و نمو نماید،8 قابل توجه می‏باشد. شاگرد برجسته سقراط، افلاطون (427-347 ق. م.) مدینه فاضله خیالی ترسیم نمود و قوانینی را که باید در آن اجرا شود، در کتاب جمهوریّت به رشته تحریر درآورد. اولین اصل برای تأسیس جامعه قانونگرا، به نظر وی، این بود که می‏گفت: «راه رستگاری بشر در این است که یا فلاسفه زمامدار باشند، یا زمامداران فیلسوف گردند.»9
ارسطو، شاگرد افلاطون، در کتاب معروف سیاست، طرح سعادت فرد و جامعه را تنظیم و عرضه نمود. پس از این سه فیلسوف، به موازات تحولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در گوشه و کنار جهان، نظریات جدیدی درباره حقوق و قوانین مدنی ابراز گردید؛ مثلاً «زنون» در آتن، مکتب رواقیّون را در سال 301 ق. م. تأسیس نمود و از آزادی، برابری و جامعه جهانی طرفداری جدّی کرد.10 نظرات فلسفی و حقوقی رواقیان نه تنها قبل از میلاد و در محدوده یونان، اثر عمیقی برجای گذاشت، بلکه قرنها، افکار دانشمندان و فلاسفه و زمامداران را متأثر ساخته، بر آنها حکومت می‏کرد.
بعد از نهضت قانونگذاری رواقیون، تا مدتها قانون مهم و فراگیری تدوین نیافت، و تنها به حفظ مواریث گذشته اکتفا می‏شد. در قرون وسطی (قرن پنجم تا پانزدهم میلادی) مردم اروپا، بر اثر فشار اربابان کلیسا، جرأت اظهار عقیده نداشتند، و این منطقه در تاریکی و بی‏قانونی به سر می‏برد.11 وضع سایر نقاط جهان، بهتر از اروپا نبود. در مناطق وسیعی از آسیا، آفریقا و شبه قاره هند و ماوراءالنهر، مردم توده‏وار و تحت سیطره و سلطنت سلاطین و امپراتوران، رؤسای قبایل و خوانین به سر می‏بردند، و آنان جز به اِعمال خواسته‏های خود نمی‏اندیشیدند.12
اروپا پس از گذر از دوره قرون وسطی و خواب‏رفتگی، با براندازی سلطه اربابان سرکوبگر کلیسا، که تحوّلی همه جانبه یافت، به سوی وضع قانون پیش رفت و با اعلامیه حقوق انگلستان در 1988 م، وتشکیل سازمان ملل در 1945، و تدوین منشور ملل متحد و سرانجام تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر در 1948، سیر نهضت قانونگذاری را تکمیل نمود؛ هر چند قوانین موضوعه آنان، همچون سایر کشورها، پیاپی دچار اصلاح و تغییر و دگرگونی شده است.
آنچه به اختصار ذکر شد، پیشینه تاریخی قانون بشری بود که حداکثر به 2123 سال پیش از میلاد منتهی می‏شود، اما از نظر قوانین الهی، پیشینه آن به قبل از این دوران برمی‏گردد. حضرت نوح علیه‏السلام یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت بوده که پیش از حضرت موسی و عیسی می‏زیسته است. زندگی انسانها قبل از زمان حضرت نوح علیه‏السلام بسیار ساده و بسیط بوده است؛ یعنی هنوز به صورت زندگی شهری و اجتماعات وسیع در نیامده بود، بعضی غارنشین، و برخی بیابانگرد یا جنگل‏نشین بوده‏اند، و لذا روابط پیچیده‏ای نداشته‏اند که نیازمند قانون باشند.13
زندگی ساده عهد قدیم، ضوابطی متناسب باهمان زمان را می‏طلبید. گسترش جوامع، و بروز اختلاف بر سر منافع مادی، نژادی قومی و ملی و جنگها و خونریزیها، باعث شد پیامبران، پیاپی، قوانین متناسب را برای رفع اختلاف، و نشان دادن راه سعادت بیاورند. این قوانین در قالب دین، روزبروز کاملتر و فراگیرتر می‏شد، تا آن که صورت جامع آن بر آخرین پیامبر، فرود آمد.

نقش قانون

کارکرد اصلی قانون، تنظیم رفتارهای اعضای یک جامعه است، که به طور طبیعی دچار تعارضند. قانون در حکم خط‏کشی مهندسی اجتماعی است که ساختارهای جامعه را در سطوح متفاوت طراحی می‏کند. قانون، عقل اجتماع است. عقل، زیاده‏طلبی و خشونت‏ورزی را در روح آدمی تعدیل و کنترل می‏کند، قانون نیز زیاده‏طلبی در قدرت و ثروت را (که به تنازع و خشونت می‏انجامد)، کنترل می‏کند. نقش قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی، تعیین حدّ و مرزها، از بین بردن زمینه اختلافها، دفع تجاوز متجاوزان، داوری میان انسانها، نشان دادن راه تعالی و کمال، ایجاد نظم، برقراری عدالت و فراهم نمودن زمینه‏های تکامل انسان است.14 با پیچیدگی جوامع، حساسیّت و اهمیّت وجود قانون بیشتر نمایان می‏شود. قانون همپای تکامل اجتماع، روند تکاملی دارد. قانون مختصر وناقص، نظمی ناقص ایجاد می‏کند، و هر چه اجتماع کاملتر باشد، قانونی کاملتر می‏طلبد تا نقش شایسته خود را ایفا نماید. البته افزون بر ایجاد و حفظ نظم، هدف والاتری برای قانون متصوّر است، و آن تکامل روحی و معنوی است. با این وصف، می‏توان گفت قانون ابزاری است که:
1 ـ به زندگی اجتماعی و فردی انسان نظم می‏بخشد.
2 ـ اصلاحات اجتماعی را امکان‏پذیر می‏سازد.
3 ـ جهت تکاملی حرکت انسانی و سیر تحوّلات اجتماعی را مشخص می‏کند.15
تأمین این منظور و ایفای چنین نقشی با قوانین عادی و بشری امکان‏پذیر نیست، و تنها به وسیله قانون آسمانی و الهی این اهداف قابل دسترسی خواهد بود.16

انواع قانون

تشریع و قانونگذاری، تقسیمات گونه‏گونی دارد. معروفترین آن، تقسیم قانون به دوگونه است: قانون و تشریع ساخته دست بشر، و دیگر قانون و تشریع الهی.
قوانین الهی خود بر دونوع است: یک نوع آن قوانین تکوینی است؛ یعنی همان نظام حاکم بر جهان هستی، و خاصیّت به ودیعه نهاده شده در نهاد موجودات، که آنها را به صورت عادلانه‏ای تنظیم نموده است: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»17«وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی».18
هر نوع از انواع موجودات، مسیر خاصی در طریق استکمال دارد؛ یعنی هر پدیده، از همان ابتدا که تکوّن یافت، مجهّز به وسایل رسیدن به آن غایت است. نام این تعیین مسیر، هدایت عامه الهی است و هیچ نوعی، از مسیر تکوینی و چهارچوبی که برایش معیّن شده، خطا نمی‏کند.19
نوع دیگر از قوانین الهی، قوانین تشریعی است که اختصاص به انسان دارد، و رابطه بین خلق و خالق و نیز رابطه بین افراد انسان را به صورت عادلانه وضع و تنظیم می‏نماید. خداوند، «شارع» و قانونگذار است و قوانین را توسط پیامبران به بشر عرضه داشته است که به آن هدایت، تشریعی می‏گویند. «فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا»20.
ابتدا مردم امت واحده بودند. زندگی حالت بساطت و سادگی داشت و اختلافی نبود. آن گاه اختلاف پیدا شد و نیاز به قانون برای رفع آن اختلافات، رخ نمود. پیامبران الهی وحی را برای رفع اختلاف آوردند و بدین‏سان قوانین الهی برای هدایت بشر، تشریع شد.
در آیات بسیاری از قرآن، این هدایت تشریعی یاد شده است:
«إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ... لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»21
محال است که خداوند انسان را که به هدایت و قانون نیاز دارد، از آن محروم سازد:
«ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً»
«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»22
«إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً»23
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»24
«وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ».25
قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب قانون و وحی الهی، بهترین طریق و نیکوترین روش هدایت است:
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُوءْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً».26
سعادت بشر، در فهم و اجرای قوانین الهی و احکام آسمانی است که هیچ‏گونه خلل و نقصی در آن راه ندارد: «هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوءْمِنُونَ».27

تفاوت قوانین الهی و بشری

قوانین الهی از نظر ماهیّت و نیز در قلمرو عمل، با قوانین موضوعه بشری تفاوت اساسی دارد. هدف و قدر جامع (و در واقع نقطه ضعف) تمام قوانین بشری «راهنمایی در بهره‏برداری بهتر و بیشتر از مزایای مادی و دنیوی است»، در حالی که سعادت و کمال بشر در این بُعد منحصر نمی‏شود. سعادت روحی، و توجه به ابعاد درونی انسانیت، بسی عمیقتر و مهمتر است، که قوانین بشری از دستیابی به آن ناتوان است.
از مباحث مهم فلسفه نبوّت، نمایاندن نیاز جدی و ضروری بشر به بعثت انبیاست، چه این که بشر با تمام پیشرفتها، از تدوین و ارائه قانونی کامل و جامع که تضمین‏کننده سعادت همه جانبه وی باشد، درمانده است. قبل از بیان تفاوتها، به دو مطلب باید توجّه کرد:
الف. ویژگیهای قانونگذار درباره انسان: وضع و جعل قانون برای انسان، نمایاندن راه کمال و تعیین خط‏مشی و رقم‏زدن سرنوشت اوست. این کار از عهده کسی برمی‏آید که انسان را به طور کامل بشناسد، از تمام رموز جسم و جان، عواطف، امیال و خواسته‏های او آگاه باشد، استعدادها و شایستگی افراد، و اجتماع، و مسیر شکوفایی و کمال آنها را بداند، از آینده باخبر باشد و نزدیکترین راه رسیدن به تکامل و هدف را برگزیند.28
مسلّماً کسی بدون برخورداری از امتیازات یاد شده، نمی‏تواند قانونی کامل، جامع و درخور انسان وضع کند.
ب. ویژگیهای قانون مطلوب: قانون مطلوب برای انسان، مشخصاتی دارد و تا قانونگذار از آن آگاه نباشد، نمی‏تواند چنان قانونی پدید آورد.
1. حق‏مداری عام؛ یعنی حقوق و تکالیف متعادلی را برای هر یک از افراد و گروههای اجتماعی درنظر بگیرد؛ نه تنگناهای بی‏دلیل برای فرد یا قشر خاصی به وجود آورد و نه مزایای نامعقول برای عده‏ای فراهم سازد.
2. فراگیری و شمول؛ قانون باید به سود همه افراد، اصناف و گروهها باشد، تأمین مصالح هر شخص یا گروه، هماهنگ با مصالح دیگران باشد و در تشخیص اهم و اصلح به هنگام تعارض آنها، همه ابعاد زندگی انسان را در نظر آورد.
3. در نظر داشتن مصالح و مفاسد فرد و جامعه.
4. برخورداری از ضمانت اجرایی.
5. در نظر داشتن تکامل معنوی و هدف نهایی از آفرینش انسان.

نقص ادراکات بشری

آیا بشر، امتیازات و ویژگیهایی که برای قانونگذار، و وضع قانون مطلوب گفته شد، دارد؟ بی‏شک دانش و معلومات محدود و ناقص بشر به آن جا نرسیده است که بتواند مدینه‏ای فاضله، بدون عیب و نقص براساس ضوابط و قوانین خودساخته، برپا سازد. مهمترین نقص قوانین بشری، از جهل او نسبت به انسان و جنبه‏های مختلف وی سرچشمه می‏گیرد.
شناختهای عادی و متعارف انسانها که توسط حسّ و عقل، به دست می‏آید، نقش مهمی را در تأمین نیازمندیهای زندگی ایفا می‏کند، اما برای شناخت راه کمال و سعادت حقیقی در همه ابعاد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی کافی نیست و اگر راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهی از آفرینش انسان، تحقق نخواهد یافت. آن راه، همان راه وحی است که در اختیار انبیاء علیهم‏السلام قرار داده شده است. احاطه بر همه ابعاد زندگی انسان و تعیین خط‏مشی برای بشر، نه تنها برای یک یا چند فرد میسّر نیست، بلکه هزاران گروه متخصّص در رشته‏های علوم مربوط به انسان هم نمی‏توانند چنین فرمولهای پیچیده‏ای را کشف و به صورت قوانین و مقررات دقیق بیان کنند، به گونه‏ای که همه مصالح فردی و اجتماعی و مادی و معنوی همه انسانها تضمین گردد و در صورت تزاحم بین انواع مصالح و مفاسد ـ که فراوان اتّفاق می‏افتد ـ مصلحت اهم تعیین و مقدم گردد. روند تغییرات حقوقی و قانونی پی‏درپی در طول تاریخ بشر، نشان می‏دهد که با وجود پژوهشها و تلاشهای هزاران دانشمند متخصص، هنوز هم یک نظام حقوقی صحیح و کامل و همه‏جانبه به وجود نیامده است. البته برای تدوین همین قوانین نیز، بهره‏های فراوانی از نظامهای حقوقی الهی و شرایع آسمانی برده‏اند. بر فرض که قوانین ساخته دست فکر بشر، کامل هم باشد، فقط تأمین منافع دنیوی انسانها را ضمانت می‏کند.
بنابراین، اگر بخواهیم منافع و مصالح همه‏جانبه انسانها بویژه بُعد اخروی را در وضع قوانین در نظر بگیریم، ادراکات بشری، و عقل و تجربه از انجام آن ناتوان است.
این استدلال، صورت ساده یکی از ادله اثبات نبوت و نیاز به وحی است،29 زیرا قوانین الهی از علم بی‏انتهای ربوبی سرچشمه می‏گیرد. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»30 و «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».31
در این آیات، ارتباط میان خلقت انسان و علم پروردگار به رازها و خواسته‏های او مطرح است. بنابراین، تنها قوانین الهی حجیّت دارد: «إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»،32 «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً».33
علاوه بر نارسایی دانش بشر برای وضع قانون مطلوب، کاستی دیگری که متوجه قوانین بشری است، اغراض، امیال و وابستگیهای قانونگذار است که رنگ خاصی به قانون می‏دهد. این امر باعث می‏شود به جای تأمین حق و عدالت، منافع فرد و گروه خاصی رعایت شود. حتی اگر بشر مصالح و مفاسد را فرضاً تشخیص دهد، مشکل را حل نمی‏کند، زیرا ممکن است گرایشهای خاص، نگذارد قانون را آن‏گونه که تشخیص می‏دهد، وضع کند.
«هیچ قانونگذاری نیست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد. علتش این است که هر قانونگذاری، دارای عواطف و افکار مخصوصی است، و در حین وضع قانون می‏خواهد نظرات خود را در آن بگنجاند.»34
ژان‏ژاک روسو، حقوقدان فرانسوی می‏گوید:
«برای کشف بهترین قوانینی که به درد ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند، ولی خود هیچ احساس نکند، با طبیعت هیچ رابطه‏ای نداشته باشد، ولی کاملاً آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد، ولی حاضر باشد به سعادت ما کمک کند.»35
تنها خداست که در وضع قانون، هیچ نفع یا ضرری متوجّه او نیست. او بی‏نیاز مطلق بوده و محال است در وضع قانون و تشریع دین، سود و زیان خود را ملاحظه کند: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ».36
از ویژگیهای قوانین الهی (علاوه بر سرچشمه گرفتن از علم نامحدود الهی) این است که انسان را با دید خلیفه و جانشین خدا در زمین می‏نگرد.37 این مقام ممتاز ویژه، در صورتی به انسان داده می‏شود که مطیع دستورات خداوند بوده و در برابر آن تسلیم محض باشد. از این دید، انسان از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است و قوانین ویژه‏ای می‏طلبد. قوانین بشری، به انسان به دید یک ابزار و شیئی در کنار سایر اشیاء می‏نگرد؛ آنچه از عدم درک مقام انسانیت و هدف نهایی از خلقت او ناشی می‏شود. خداوند قوانین و مقررات ویژه‏ای برای خلیفه خود وضع و به پیامبران ابلاغ فرموده است. این قوانین سه رکن اساسی دارد: تعلیم حکمت، تزکیه نفس و تنظیم جامعه، که در پرتو آنها سعادت حقیقی بشر از تمام جهات تأمین می‏شود. با عمل به دستورات الهی، علاوه بر تأمین سعادت دنیوی، سعادت اخروی نیز که بسی والاتر و مهمتر است، فراهم می‏شود.38

پیوند قوانین الهی با اخلاق

از ویژگیهای مهم قوانین الهی، پیوند آن با اخلاق است. آنچه قانون را در سطح فرد و جامعه ـ چه مراقبتی صورت گیرد یا نه ـ منشأ اثر می‏سازد، وجود نیروی اخلاق و تعهّد فردی و جمعی در عمل کردن به قانون است.
سرشت اخلاقی دین سبب می‏شود تا آموزه‏های آن در اعماق جانها نفوذ کند و مؤمنان با آسودگی خاطر قوانین آن را عملی سازند. در باور آنها، اوامر الهی براساس مصالح واقعی و ارزشهای اخلاقی صورت می‏گیرد. بر این اساس، مسلمان و مؤمن، به الزاماتی خود را پایبند می‏داند که ملحد آنها را قبول ندارد؛ به عنوان نمونه، الزامهای تعبّدی، آزمون وفاداری شخص یا اظهار عبودیت و بندگی فرد است و مؤمن متخلّق به این وسیله قرب بیشتری به خداوند پیدا می‏کند و ملحد از آن بی‏بهره است. بدین‏سان در دین، حکم به «وظیفه»ای مقدّس تبدیل می‏شود. و در قانون مدنی، به مقررات. معلوم است که ادای وظیفه با رعایت مقررات، تا چه اندازه
متفاوت است. طبق تعالیم دینی، خداوند با آدمی غریب و بیگانه نیست، بلکه ارزش واقعی او به میزان انس، قرب وآشنایی با خداوند است. به تعبیر قرآن، انسان با خداوند چنان یگانه است که فراموشی خود، ملازم با فراموش کردن خداوند است: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ».39
از این‏رو، می‏بینیم بیشتر احکامی که در قرآن بیان شده، همراه با یک تذکّر، یا نتیجه‏گیری اخلاقی است. مثلاً قصاص و روزه را با تقوا،40 صبح را با بی‏نیازی الهی،41 جهاد را با یاد خدا42 طلاق را با پرهیز از ظلم و تعدّی،43 اطاعت از خدا و پیامبر را با رعایت ادب و احترام44 و قضاوت را با عدالت پیوند می‏زند. چنین پیوندی در قوانین بشری یافت نمی‏شود.
در مقایسه میان احکام دین اسلام و حقوق مدنی آمریکا گفته‏اند:
«قانون در آمریکا فقط یک تماس محدودی با اجرای وظایف اخلاقی دارد. در حقیقت یک شخص آمریکایی در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون باشد، ممکن است یک فرد پست و فاسدی هم از حیث اخلاق باشد. ولی برعکس آن، در قوانین اسلامی سرچشمه و منبع قانون، اراده خداوند است؛ اراده‏ای که به رسول او، محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مکشوف و عیان گردیده است. این قانون و اراده الهی تمام مؤمنین را، جامعه واحدی می‏شناسد؛ گرچه از قبایل و عشایر گوناگون تشکیل یافته و در مواضع و محلهای دور و مجزّا از یکدیگر واقع شده باشند. در این جا مذهب نیروی صحیح و سالم التصاق دهنده جماعت می‏باشد، نه ملیّت و حدود جغرافیایی. در این جا دولت هم مطیع و فرمانبردار قرآن است... به نظر مؤمن، این جهان دهلیزی است به جهان دیگر که جهان بهتر باشد و قرآن قواعد و قوانین و طرز سلوک افراد را نسبت به یکدیگر و نسبت به اجتماع آنها معین می‏کند تا آن تحول سالم را از این عالم به عالم دیگر تأمین نماید. غیرممکن است تئوریها و نظریات سیاسی و یا قضایی را از تعلیمات پیامبر تفکیک نمود؛ تعلیماتی که طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبی و طرز زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی، همه را تعیین می‏کند. این تعلیمات بیشتر وظیفه و تکلیف برای انسان تعیین می‏کند تا حقوق؛ یعنی تعهّدات اخلاقی که فرد ملزم به اجرای آن می‏باشد، بیشتر مطمح‏نظر است و هیچ مقامی در روی زمین نمی‏تواند فرد را از انجام آن معاف بدارد و اگر از اطاعت سرپیچی کند، حیات آینده خود را به مخاطره انداخته است.»45
پیوند قوی و ناگسستنی اخلاق با دین، سبب می‏شود، انسان براحتی قوانین را رعایت کند. چه این که عمل همراه با تقوا و اخلاق، تشرّف به فیض لقاءاللّه‏ را در پی دارد: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»46 قرآن به عالیترین أسوه اخلاق بشر (حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله )، چنین تعلیم می‏دهد:
«قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ»47
بگو نمازم، پرستشم، زندگی و مرگم برای خداست؛ خدایی که پروردگار جهانیان و بی‏شریک است. مأموریت من همین است، و من اولین مسلمانم.
این آیه برای تمام ابعاد زندگی، رهنمود دارد و می‏آموزد که تمام تلاشها، از جمله رفتارهای اخلاقی باید در جهت الهی و برای پروردگار جهانیان انجام گیرد.
«روح توحید در فضایل اخلاقی است و روح اخلاق در عمل مردم جاری است. لذا تمام اجزای دین به توحید برمی‏گردد و توحید بعد از تجزیه به صورت اخلاق و اعمال جلوه می‏کند. روح توحید در قوس نزول اخلاق و اعمال است و اخلاق در قوس صعود روح توحید «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ48»».49

انطباق با فطرت

ویژگی بسیار باارزش قوانین الهی، انطباق آن با فطرت انسان است. فطرت، یعنی ابداع آفرینش و خلقتِ بدون الگوی پیشین، و درباره انسان عبارت است از مجموعه ویژگیهایی که از بدو آفرینش، همزاد آدمی است.50
مجموعه دین، هماهنگ با فطرت و ویژگیهای درونی انسان است. مرحوم علاّمه طباطبائی در اثبات فطری بودن دین، به چند اصل تکیه می‏نماید:
1. انسان کمالی دارد که تکویناً خواهان آن است.
2. انسان برای نیازهای تکوینی، و نواقص و کمبودهای بیشتری که در وجود او هست، نیاز به تشکیل جامعه دارد.
3. جامعه نیاز به قانون دارد تا مصالح و مفاسد اعمال را درنظر بگیرد و سعادت مردم را تضمین نماید.
4. این قوانین باید در نهاد و سرشت او تعبیه شده و اصول و ریشه‏های آن، از نیازهای حقیقی انسان باشد.
5. و از آن جا که دین مجموعه‏ای از همین قوانین است که از جانب خدای آگاه و دانای به اسرار خلقت انسان آمده است، پس ریشه دین و قوانین آن در نهاد بشر وجود دارد؛ لذا دین، امری فطری است.51
از این‏رو، خداوند فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»52
پاکدلانه روی به دین بیاور، این فطرت الهی است که مردمان را بر وفق آن آفریده است، در آفرینش الهی تغییری راه ندارد، این دین استوار است، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.
امور فطری مشترک میان همه انسانها، اموری ثابت، پایدار، جهانی و فراگیر بوده، توجّهی به جنس، نژاد، ملیّت و قومیّت و زمان و مکان خاص ندارد. اما حقوق و قوانین بشری معمولاً موقّت، نسبی، متحوّل و تابع مقتضیات زمان و مکان می‏باشند. چه بسا حکمی بر ضد مصالح و فطرت پاک انسانی جعل کنند، زیرا این قوانین بر فطرت تکیه ندارند، چه این که شناختی از آن ندارند. قوانین بشری مطابق میل و خواست عده‏ای خاص یا اکثریت است. در مقابل، قوانین الهی به دلیل فطری بودن، ثابت، جهانی، جاوید و مطابق با عقل سلیم می‏باشند. به همین جهت تنها قانونی که می‏تواند سعادت بشر را تنظیم کند، قوانین الهی منطبق بر فطرت است.53
از آن جا که فطرت، ثابت است، احکام الهی نیز ثابت بوده و تحوّل نمی‏پذیرند، زیرا با نیازهای اصولی و زیربنایی بشر همخوان می‏باشند؛ از این‏رو، هرگز اصل خواسته‏ها و امیال فطری را سرکوب نمی‏کنند، بلکه حدود و قیودی تعیین می‏کنند تا از مسیر صحیح خود منحرف نشود. در این میان، به این نکته باید توجه کرد که وحی و قوانین آسمانی از فطرت ارزشمندتر است. لذا کسی نباید از سوی خود چیزی وضع کند و باید تنها به آیات وحی گوش سپارد: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ».54
البته پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به این شیوه رفتار کرد و جز سخن خدا چیزی نمی‏فرمود: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی».55
علی علیه‏السلام می‏فرمود:
«لاتقولوا بما لاتعرفون، اِنّ اکثر الحق فیما تنکرون»56
آنچه را نمی‏دانید بر زبان نرانید، حق‏های بسیاری‏اند که شما آنها را نمی‏دانید و نمی‏شناسید.

برآیندهای حاکمیّت قانون

 

الف: نظم

اولین برآیند قانون، «نظم» است و قانون، مساوی با نظم‏مداری است. در امور طبیعی و کشفیات علمی، هنگامی که از قانون نام برده می‏شود، معمولاً اشاره‏ای به یک نظم مستمر و حقیقی است که تکویناً وجود دارد و تنها کشف و فهم آن به دست آدمی میسر شده است، اما در مورد قوانین حقوقی در میان انسانها، موضوع برعکس است؛ یعنی وجود نوعی بی‏نظمی و اختلاف، انگیزه قانونگذاری است و پس از قانونگذاری و اجرای آن، نظم پدید می‏آید. بی‏نظمی، نزد هر کس نامطلوب است و در عرصه اجتماع و روابط افراد با یکدیگر بویژه در محدوده حقوق و وظایف متقابل، می‏تواند بسیار خسارت‏آمیز باشد. نگاهی گذرا به قوانینی که ناظر به ساده‏ترین رفتارهای اجتماعی است، معلوم می‏کند که حذف آنها چگونه چهره اجتماع را دگرگون و حتی دچار بحران و بن‏بست می‏کند.
در جامعه‏ای که قانون حاکمیت نداشته باشد، هر رفتاری از هر کس محتمل و مورد انتظار است و این یکی از بدترین شرایطی است که می‏توان تصوّر کرد. اضطراب، اغتشاش و تجاوز به حقوق دیگران، نتیجه طبیعی فقدان قانون است.
رشد اجتماعی افراد یک جامعه را می‏توان براساس شاخص رفتارهای قاعده‏مند و منطبق بر قانون سنجید. رشد یافته‏ترین جوامع، قانونمدارترین آنهاست. نقش حاکمیت قانون در نظم‏بخشی به جامعه به قدری بدیهی است که کمتر کسی در اهمیت و ارزش آن به طورکلی، تردید نمی‏کند.
قرآن کریم، یکی از علل بعثت انبیاء را رفع اختلاف و ایجاد نظم ذکر می‏فرماید: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا».57
مردم یک امت واحده بودند ـ در حال سادگی بدون اختلافات زندگی می‏کردند پس از آن اختلافات پیدا شد ـ پس خدا پیامبران را در حالی که نوید دهنده و ترساننده بودند، برانگیخت و با ایشان به حق کتاب ـ شریعت ـ نازل کرد تا در اختلافات مردم حکم کنند.
در جای دیگری می‏فرماید:
ما به سوی تو وحی فرستادیم، چنان که وحی فرستادیم به سوی نوح و پیامبران پس از نوح ـ تا آن جا که می‏فرماید ـ برای این که مردم بر خدا حجّت نداشته باشند، بلکه حجت خدا بر مردم تمام شود.58
«آیه اولی طریق وحی و نبوت را تنها راه رفع اختلافات مردم تشخیص می‏دهد و آیه دوم، وحی و نبوت را دلیل منحصر به فرد اتمام حجت معرفی می‏کند و لازمش این است که عقل برای نشان دادن راه و اتمام حجّت کافی نباشد؛ یعنی اگر پیغمبران مبعوث نبودند، و احکام الهی تبلیغ نمی‏شد و مردم ظلم و فساد می‏کردند، به مجرد این که عقل داشتند و قبح ظلم و فساد را می‏فهمیدند، در پیشگاه خدا قابل مؤاخذه نبودند.»59
هنگامی که قرآن بر بشر عرضه شد، مردم در بی‏نظمی، و تشتّت و افتراق بودند. قرآن، وضع آن جامعه دورافتاده از تعالیم صحیح آسمانی را چنین تبیین می‏کند:
«وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».60
خصوصیات دیگر آن جامعه، شرک، انکار معاد، حکومت خرافات،61 فساد اخلاق،62 بهره‏کشی ظالمانه،63 اطاعت از شیطان، تحیّر، جهل، سرگردانی و گمراهی64 بود. در برابر همه این دردها، رنجها و لجام‏گسیختگی‏ها، قرآن آمد، و سرنوشت آن جامعه را تغییر داد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُوءْمِنِینَ».65
بدین‏سان، قوانین الهی به جای پریشانیها، آرامش، به جای بی‏نظمیها نظم، و به جای توحش و خونریزیها، الفت و برادری را به ارمغان آورد. این کارکرد دین در هر زمانی قابل تکرار است. هر جامعه‏ای بخواهد براساس قواعد و ضوابط دین راه سعادت را بپوید، در هر زمان و مکانی امکان‏پذیر، و بلکه یگانه راه است. مجموعه دستورات الهی غیرقابل تفکیک از یکدیگرند. پشت سرانداختن «حدوداللّه‏»66 برهم زدن نظم ایجاد شده را در پی دارد؛ چه، قانون‏شکنی و عدم اجرای آن، برابر با عدم قانون است.

ب: عدل

برآیند دیگر حاکمیت قانون، «عدل» است. با طرح واژه قانون، خودبخود، عدل و دادگری از آن انتظار می‏رود؛ یعنی همه می‏خواهند قانون، عدالت را برقرار کند، چنان که هر نظمی، ولو غیرمنصفانه بهتر از بی‏نظمی است، اما نام قانون معمولاً انتظار نوعی نظم همراه با عدل را در آدمی به وجود می‏آورد. از این‏رو، واژه عدل، با ارزش و قداست همراه است.
قانون معمولاً مانند ناظر بی‏طرف است که انتظار می‏رود براساس عدل به تعیین حقوق افراد بپردازد و در این زمینه چنان عمل کند که عقل سلیم و وجدان اخلاقی انسان کاملاً آن را بپذیرد. عادلانه بودن قانون در هنگام قضاوت میان طرفین دعوا بهتر روشن می‏شود. معمولاً کسی که حقّی از او تلف شده، به حمایت قانون پشتگرم است، اما چگونه یک قانون می‏تواند عادلانه باشد؟
لازمه عادلانه بودن قانون در زمان تأسیس، آن است که قانونگذار نیاز و کمبودی نداشته باشد تا با وضع آن، تأمین نیاز خود را مدنظر بیاورد. قانونگذاران بشری چنین‏اند که اگر در زمان وضع و تأسیس، بدانند چه گرایشها، یا کسانی از رهگذر آن سود یا زیان خواهند دید، این امر، سلامت قانون و عادلانه بودن آن را مخدوش می‏سازد.
قانون عادلانه آن است که براساس عقل و منطق با نیازهای واقعی انسان باشد، نه براساس منافع و هواهای شخصی، و نیز از همه حیث متقارن باشد؛ یعنی منافع و مضارّ آن یکسان با همه تصادم کند و فرق نکند توسط چه کسی اجرا می‏شود و باید بتوان فرض کرد با رفتن همه متولیان اجرایی آن، مشکلی به بار نیاورد. تغییر قانون نیز نباید تابع جابجایی جناحها و شخصیّتها باشد. ثبات، کلیّت و دوام، لازمه قوانین عادلانه و مطلوبند. عادلانه بودن قانون در مقام اجرا،یکنواخت بودن و رنگ‏ناپذیری است. در واقع باید بر سر «چگونه» عمل کردن به قانون بحث کرد، نه بر سر این که «چه کسی» آن را اعمال می‏کند. بنابراین، تأکید بر حاکمیت قانون، تأکید بر گسترش هر چه بیشتر نظم و عدل است. ضرورت و مطلوبیت عدل برای امنیت و آرامش، انگیزه و علت اصلی قانون‏گستری است. عمومیّت نداشتن و استثناپذیری قانون آفتی است که خاصیت نظم‏بخشی و عدل‏گستری قانون را کاهش می‏دهند.
اکنون ببینیم قرآن کریم چه می‏گوید. قرآن کریم هدف از برانگیختن پیامبران و ارسال کتب را «اقامه قسط» می‏داند:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»67
یکی از اصول تحقق عدالت در اسلام، آن است که همه در برابر قانون مساویند. انسانها ذاتاً هیچ مزیتی بر یکدیگر ندارند. سرشت، خالق، و هدف از خلقت همه، مشترک است. اختلافات حقوقی ناشی از نژاد، طبقه، ثروت و غیره، در اسلام اساسی ندارد. نه کسی برای بردگی آفریده شده و نه گروه خاصی برای سروری؛ تقوا تنها معیار برتری است:«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ».68
در ذیل این آیه آمده است که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
«یا ایّها الناس اَلا اِنّ ربّکم واحد، اَلا اِنّ اباکم واحد اَلا لافضل لعربیّ علی عجمیّ ولا لعجمیّ علی عَرَبّیٍ ولا لاسود علی الاحمر ولا لاَِحمر علی اسود الا بالتّقوی.»69
قوانین عادلانه اسلام همه ابعاد زندگی را شامل می‏شود. به تعبیر دیگر، با اجرای قوانین الهی، در تمام زمینه‏ها عدالت برقرار خواهد شد؛ از جمله عدالت در حکومت و دادرسی محرومان،70 عدالت در قانونگذاری، و حکم به برابری افراد و برخورداری همگان از حقوق مساوی و عدالت اقتصادی و اجتماعی. اصولاً، جامعه بدون عدالت و محو ظلم برپا نمی‏ایستد. قوانین اسلام برای تحقق چنین امر خطیری به بشر ابلاغ شده است: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ».71
امر خدا، هر چه هست، براساس عدل و قسط است. در هر جامعه‏ای که اوامر خداوند را به طور دقیق به کار بندد، ستمگری و بیداد جای خود را به عدل و داد خواهد سپرد.
حاکمیت قانون، غیر از نظم و عدل در سطح عمومی و کلّی، برآیندها و فواید دیگری نیز دارد؛ مانند تعیین روابط انسان با انسان، حداقل دارای چهار رابطه مهم با خود و دیگران است: رابطه انسان با خداوند، رابطه انسان با طبیعت، رابطه انسان با خودش و رابطه انسان با دیگران.
قرآن کریم در هر یک از این زمینه‏ها، قوانین و مقررات دقیقی بیان فرموده است که با رعایت آنها، روابط فوق تنظیم شده و هر چیز بجا و در حد و اندازه خود انجام می‏شود. چنان که اثر دیگر حاکمیت قانون صحیح و هماهنگ با فطرت انسانی را می‏توان تکامل ظاهری و معنوی افراد دانست. رسیدن به کمال و هدف نهایی خلقت انسان، تنها در گرو شناخت و عمل به دین است. دین، برنامه جامع و کامل زندگی در هر دو جهان است. دین کامل مقتضیات رشد بشر را در همه محیطها،فراهم آورده، موانع رشد را از میان برمی‏دارد. عوامل کلی سقوط و انحطاط انسانیت، پیروی از هوای نفس، دنیاطلبی و اطاعت از شیطان است.72 قرآن برای رفع و کنترل این موانع، قوانین جامع و جاویدی ارائه کرده است که با عمل به آن، مردم از ظلمت رها شده و به نور وارد می‏شوند: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ».73
حاکمیت و اجرای دقیق قانون، استعدادها را شکوفا می‏کند، حد و مرز آزادیهای لازم را تعیین می‏نماید، از استبداد و انحصار جلوگیری کرده، همه انسانها را، هماهنگ، به سمت کمال سوق می‏دهد.

پشتوانه‏های اجرایی و راههای گسترش قانون در جامعه

قانون بشری، هر چند مترقّی و خوب باشد، بدون ضمانت اجرایی صحیح، کارآمدی نخواهد داشت و بود و نبود آن یکسان خواهد بود. مجریان قانون، در صورت آگاهی از قانون و دارا بودن شرایط دیگر، می‏توانند با حاکمیّت بخشیدن قانون، نظم و عدل را در جامعه برقرار کنند، اما این، آرمان و آرزویی بیش نیست. بسیار کم اتّفاق افتاده است که بشر، قانونی را وضع و اجرا نموده، عدل و انصاف کامل را برقرار نماید. چه بسا که آگاهانه قانون زیر پا گذاشته می‏شود و تأمین خواست فرد یا گروه خاص، بر تأمین خواست جامعه مقدم می‏گردد. اما قوانین الهی، به هر مقدار که به دست زمینیان اجرا شده، توانسته است تا شعاع عمل به آن، موانع تکامل بشر را بردارد و راه رسیدن به کمال را فراهم نماید. ضمانت اجرایی آن نیز در درون خود انسانهاست. مؤمن، نه تنها به «پلیس» برای اجرای دستورات شرعی نیاز ندارد، که خود، دیگران را به انجام نیکیها امر می‏کند و از بدیها بازمی‏دارد.
اینک به برخی از ضمانتهای اجرایی و راههای گسترش قوانین الهی در جامعه اشاره می‏کنیم:

الف: ایمان به خدا

ایمان، به معنای تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به جوارح، مهمترین سرمایه معنوی بشر است. ایمان، یگانه راه رستگاری است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ».74
بدون این سرمایه، هر چیز دیگری مایه زیان خواهد بود: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ». البته ایمان سرمایه است، اما به کار بردن درست سرمایه نیاز به مهارت دارد. هر چه مهارت صاحب آن بیشتر باشد، بهره‏وری افزونتر خواهد شد. حالت سلامت و صحت این سرمایه جاودان آن است که این عنصر ذهنی، بلافاصله در خارج، در ساختار عمل صالح خود را بنمایاند. ایمان درختی است که چنین ثمری دارد و هر جا این گل نشکفد، از پژمردگی درخت خبر می‏دهد.75
ایمان واقعی دارای آثار و ثمرات فراوانی است؛ مانند: استواری در برابر مشکلات،76 لیاقت دریافت برکات دنیایی و آسمانی77 و روشن‏بینی.78 در این میان، یکی از آثار مهم ایمان آن است که پشتوانه‏ای قوی برای انجام قوانین الهی است. مؤمن، داوطلبانه، با کمال خلوص و جدیّت، درصدد است احکام و دستورات خدا را بشناسد و به آنها عمل کند و به تعبیر دیگر، تسلیم امر خداست:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»79
هر چه تسلیم‏پذیری در مقابل قوانین الهی بیشتر باشد، آمادگی زیادتری برای انجام آنها خواهد داشت. ایمان و عمل صالح دو روی یک سکّه‏اند و همدیگر را تقویت می‏کنند: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».80
«ایمان زمینه‏ساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت و صعوبت عمل صالح انسان به شدت و ضعف آن بستگی دارد و متقابلاً عمل صالح و تکرار آن به تعمیق ایمان و ازدیاد آن مدد می‏رساند و این هر دو به نوبه خود به وجود آمدن ملکات اخلاقی که باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون رویّه و تأمّل می‏شود، کمک می‏کنند.»81
ایمان، چنان تعبّدی در فرد پدید می‏آورد که کوچکترین مسأله‏ای که مکتب ارائه می‏دهد، بدون تردید، آن را به صورت شیئی مقدس و محبوب تلقّی می‏کند. جنبه تقدس ایمان تا آن جاست که حاضر است در راه آن، جان خود را فدا کند. در نتیجه اولین و مؤثرترین راه تقویت، گسترش و همگانی کردن قانون، تعمیق ایمان مذهبی است. به این وسیله، افراد، بدون وجود مراقب، قانون را مراعات و اعمال می‏کنند.82 تمام گرفتاریها، انحرافات و قانون‏شکنیها، از عدم ایمان واقعی به خدا سرچشمه می‏گیرد. در حالی که مؤمن اعتقاد جازم دارد خداوند نهان و آشکار آدمی را می‏داند: «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»83، «إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً».84
همچنین بر این باور است که قوانین الهی دوگونه کیفر دارد: دنیوی و اخروی، و پاداش و کیفر اخروی بسیار مهمتر و بالاتر است و اگر از عقوبت دنیوی بگریزد، از کیفر دوم راه فراری ندارد.85
این باورها، بازتاب غیرقابل تصوّری در رفتار فردی و اجتماعی اشخاص دارد، و آنان را از لغزش، خطا و قانون‏شکنی مصون می‏دارد.
«زندگی سالم اجتماعی آن است که افراد قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند، عدالت را امری مقدس به حساب آورند، به یکدیگر مهر بورزند، هر یک برای دیگری آن را دوست بدارد که برای خود دوست می‏دارد و آن را نپسندد که برای خویش نمی‏پسندد، به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند، ضامن اعتماد متقابل آنها کیفیّات روحی آنها باشد، هر فردی خود را متعهّد و مسؤول اجتماع خویش بشمارد، در سرّی‏ترین نهانخانه‏ها همان تقوا و عفاف از آنها بروز کند که در ملأ عام... آن چیزی که بیش از هر چیز حق را محترم، عدالت را مقدس، دلها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار می‏سازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمی نفوذ می‏دهد... ایمان مذهبی است.»86

اخلاق و رسالت آن در حفظ قانون

تثبیت ارزشهای مثبت اخلاقی در روح و روان فرد، و احترامی که فرد به ارزشهای اخلاقی می‏گذارد، نوعی اطاعت و انقیاد روحی را در او به وجود آورده، وی را نسبت به رعایت قانون، مقیّد می‏سازد. فرد و جامعه اخلاق‏گرا و مؤدب، طبعاً به حفظ و رعایت قانون نیز گرایش دارد. این نکته هم از نظر عقل قابل پذیرش است و هم نمونه‏های ارزشمندی آن را تأیید می‏کند.
«هر فردی که خود را عاقلانه رهبری نماید، کم‏کم تغییرات عمیقی پیدا می‏کند. وقتی که جسم و جان بر وفق ساختمان خود ،عمل کرد، ثمرزاتر می‏شود، اطاعت از قوانین، حفظ حیات و ادامه نسل و تعالی روانی خود به خود تمام فعالیتهای بدنی و روانی را نیرومند می‏کند. این پیشرفت خصوصاً با پرورش سجایا و حسّ اخلاقی و اشراق و حس مذهبی و نوعدوستی و گذشت مشخّص است، در عین حال عقل روشنی می‏پذیرد.»87
بسیاری از دستورات اخلاقی اسلامی جنبه اجتماعی دارد، که در صورت مراعات آنها، قانون نیز به طور طبیعی اجرا می‏شود؛ مثلاً «تکبّر» یک ضد ارزش و «تواضع» یک ارزش اخلاقی و انسانی است. شخص متواضع، با رعایت ادب و حفظ حریم، قانون‏پذیر است و حریم قانون را نمی‏شکند، زیرا ریشه قانون‏شکنی، تکبّر و خودخواهی است. توصیه اسلام این است که حالت خشونت و گردن‏فرازی، به نرمی و ملایمت بدل شود، اما متکبّر، تنها به خود می‏اندیشد؛ لذا به قانون احترام نمی‏گذارد و می‏خواهد همه جا، در دادگاه، در اجتماع، و... به سود او حکم شود؛ گرچه مقصّر باشد و حق دیگران ضایع شود. تکبّر، مساوی با عدم پذیرش قانون و رعایت حق دیگران است.
عملکرد مستکبران و حاکمان ستمگر، نمونه بارزی از تعدّی آنان به حقوق زیردستان، بر اثر تکبّر می‏باشد.
رعایت یک اصل اخلاقی، اثرات مثبت زیادی در جامعه دارد. اگر همه در برابر حق و قانون فروتن باشند، لازمه بارز آن قانونمداری و گذشت از حق خود به نفع دیگران است، نه تجاوز به حقوق آنها. انسان باید بیاموزد که حتی اگر به فکر خود است، خوب است که حق دیگران را نیز رعایت کند.
از دیگر جنبه‏های اخلاقی، آزادی «معنوی» یا آزادی درونی و رها شدن از قید و بند هوای نفس است، انسان اسیر شهوت و غضب نمی‏تواند قانونگرا باشد. زنجیرهای وابستگی، او را خواه‏ناخواه، به سوی امیال پست می‏کشاند. از این‏رو اسلام به آزادی از خود توصیه می‏کند. آن که پا روی هوای نفس گذارد، مسلماً قانون را بخوبی مراعات می‏کند: «أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی »(نازعات /40-41)
حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«لو عَرَفَ المنقوص نقصه لساء ما یری مِنْ عیبه».88
اگر انسان به نواقص شخصیت و نارساییهای خود پی ببرد، به او نفرت و انزجار دست خواهد داد.
شوپنهاور می‏گوید: «چنانکه آدمی وزن بدن خویش را احساس نمی‏کند، عادات زشت و حرکات ناپسند و رفتار ناشایست خویش را نمی‏نگرد، و برعکس همواره متوجّه عیوب و نواقص دیگران است. دیگران همچون آینه عیوب و نواقص ما را منعکس می‏سازند، ولی ما آن عیوب را مشاهده نمی‏کنیم و چنین می‏پنداریم که عکس دیگران است که در آینه می‏نگریم».89

آگاهی از قانون

از پشتوانه‏ها و لوازم قانون‏گستری، اطلاع مردم از قانون و فواید آن است. بسیاری از جرایم و تخلّفها، به سبب ناآگاهی از اهمیّت قانون است. از این‏رو، هر قدر آگاهی از قانون، اهمیّت، فواید و مصالح آن بیشتر باشد، عمل به قانون بیشتر و آسانتر خواهد شد. نیز اطلاع از حقوق جزایی، سیاسی و غیره، و عواقب وخیم شکستن حریم قانون، باعث می‏شود ارتکاب خلاف کاهش یابد. ارتکاب جرم و خلاف قانون، بیماری است. اطلاع دقیق از قوانین، در جلوگیری یا کاهش از ابتلای به این بیماری نقش بسزایی دارد. اکنون رسانه‏های گروهی، مطبوعات و کتاب بهترین راه اطلاع‏رسانی است.
در اسلام، پس از تشریع قانون از سوی خداوند، مردم تشویق و موظّف شده‏اند، با علم‏آموزی و تفقّه، از قوانین الهی مطلع شوند، زیرا هر چه فرد از زوایای مکتب، آگاهتر باشد، عمل به دستورات آن برای او قداست و ارزشمندتر خواهد بود؛ مثلاً اگر از نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و.. و فواید و فرجام بد ترک آنها آگاه باشد، انجام آن برایش آسان و روان خواهد بود. اما آن که نمی‏داند، با جرأت و جسارت، حدود الهی را زیرپا می‏گذارد. البته افرادی هم هستند که با علم به قوانین (چه قوانین عرفی یا الهی) آن را زیر پا گذاشته، بر ضد آن عمل می‏کنند. مجازات تخلّف اینان از نظر هر قانونی شدیدتر است.
قانون باوری و آگاهی از آن، پذیرش این مطلب است که هر چه طراحی و مهندسی اجتماعی (بویژه در عصر حاضر) دقیقتر، کاراتر و متعادلتر باشد، حیات اجتماعی فعّالتر، زاینده‏تر و با آرامش و ثبات بیشتر همراه است.
حاکمیت قانون در یک جامعه در دو مرحله صورت می‏گیرد: در مرحله نخست، وجود مجموعه کاملی از قوانین مشروح و تفکیک شده است، که باعث می‏شود هر کس از حقوق قانونی خویش مطلع باشد و از آن به عنوان راهنما در پیشبرد امور، بهره گیرد. تمایلات فزون‏طلبانه خود را بر مبنای آن کنترل و از ورود به حوزه دیگران و تضییع حق آنها خودداری نماید. در این صورت، افراد با روابطی تنظیم شده در عمل روبرو می‏شوند که مجال چندانی به اصطکاک و تنازع نمی‏دهد. بدیهی است که تمامی اعضای جامعه، همواره در چارچوب قانون و محدوده مجاز خود عمل نمی‏کنند و افراد بسیاری قصد نقض قانون را ندارند، اما گاه به سبب ندانستن قانون، در عمل آن را نقض می‏کنند. این جاست که نقش آگاهی از قانون ارزش می‏یابد. راه به حداقل رساندن خطاها و انحرافات، اطلاع‏رسانی هر چه بیشتر پیش از عمل است.
مرحله دوم، فراهم نمودن ضمانت کافی برای جزای مجرمان و نشان دادن نتیجه عمل خلاف است که حاکمیت قانون بدون آن مقدور نیست. مرحله نخست، از اهمیّت ویژه‏ای برخوردار است. هر چه جامعه قبل از انجام کار حساسیت بیشتری برای تطبیق با قانون داشته باشد، در مرحله دوم (قضایی) کمتر درگیر پیگرد قانونی می‏شود.
اطلاع از قانون گاه از راههای غیرمستقیم است؛ مانند رشد فکری، فرهنگی، آشنایی با ویژگیها و پیچیدگیهای روابط اجتماعی، میزان رشد یافتگی، با شاخص اعتقاد و اعتماد به قانون سنجیده می‏شود. و گاه آگاهی از قانون با راههای مستقیم به دست می‏آید؛ مانند آشنا کردن عموم شهروندان با قانون و نشان دادن ضرورت و فایده آن و ناگزیری جامعه از تسلیم شدن به آن و عادت دادن مردم به این که منافع شخصی خویش را هم در چارچوب اجتماع و در هماهنگی با آن ببینند و در تنظیم روابط خود با دیگران، معیارهای قانونی را رعایت کنند.

اعتقاد به معاد

از مهمترین پشتوانه‏های به کار بستن قانون الهی، اعتقاد به معاد و باور به دریافت کامل پاداش و کیفر اعمال است. در بینش اسلامی، دنیا گذرگاه و مقدمه آخرت است، بذر آن حیات، در این حیات به دست خود انسان کاشته می‏شود و سرنوشت آن به وسیله خود وی تعیین می‏گردد.90 این ایمان و اعتقاد که هر کار و سخنی، جزا و پاداش مناسب در پی دارد، در او نیروی کنترل کننده قوی به وجود می‏آورد، تا هر حرفی را نزند، قانون و دستور خدا را رعایت کند و حدود الهی را زیر پا نگذارد. آنان که معاد را منکر می‏شوند، می‏خواهند خیال خود را آسوده نموده، به قوانین الهی پایبند نباشند: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ».91
سخن کافران آن است که پایان کار ما جز مرگ نیست، پس از مردن زندگی نخواهد بود؛ لذا هر کاری، خوب یا بد، انجام می‏دهیم، پس از مرگ مسؤول آن نخواهیم بود:
«إِنَّ هوءُلاءِ لَیَقُولُونَ إِنْ هِیَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ».92
با این توهّم، قانون‏شکنی و عدم تعهّد و بی بندوباری، برای کافران کاری آسان جلوه می‏کند.
اعتقاد به معاد، لجامی قوی برای نفس و کنترل خواهشهای نفسانی است، در جای جای قرآن کریم بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان آخرت مطرح شده و تعبیر «یؤمنون باللّه‏ والیوم الاخر» در حدود سی آیه آمده است. ایمان به معاد به زندگی مفهوم می‏بخشد و ضامن اجرای تمام قوانین الهی و انگیزه اصلی تهذیب نفس است.
حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «به خدا سوگند اگر شب را به روی خارهای جانگداز «سعدان» بیدار به سر برم و (روزها) در غل و زنجیر بسته و کشیده شوم، برایم خوشتر است از این که خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم».93
ایمان به معاد، موجب اصلاح کارها می‏شود.94

حکومت دینی، مجری قانون الهی

پاسداری از عدل، برقراری نظم و مراقبت بر اجرای عادلانه قانون در بسیاری از موارد به وسیله فرد میسّر نیست. این کار نیاز به تشکیلات و سازمانی اجتماعی آگاه و توانا دارد. برای نظم جامعه‏ها سه قوّه پیشنهاد شده است: «قوه مقنّنه» که وضع و تدوین قوانین را برعهده دارد، قوه مجریه و قوه قضائیه. قانون هر چند ایده‏آل، بدون اجرا، مفید نخواهد بود، چنان که وجود مجریان ناعادل و ناآگاه نیز به مثابه بی‏قانونی است.
قبلاً اشاره شد که کاملترین و بهترین قانون از سوی خداوند وضع می‏شود، لذا حکومتی متناسب و براساس همان قوانین لازم است تا برنامه‏ها و دستورات الهی تحقق یابد و اجرا شود. دستور قرآن به تحویل امانت به اهل آن و داوری و حکومت براساس عدل95 و نیز اطاعت از خدا و پیامبر و اولی‏الامر،96 افزون بر لزوم تشکیل حکومت، بر ضرورت برقراری حکومت الهی و اسلامی تأکید می‏نماید؛ چنان که سنت قولی و عملی پیامبر بر این امر دلالت دارد. آن حضرت با ورود به مدینه مقدمات تشکیل حکومتی مقتدر برای اجرای احکام را فراهم نمودند.97 امام علی علیه‏السلام نیز حکومت را برای اداره جامعه لازم شمرده‏اند؛ هر چند حکومت فاجر باشد.98
مرحوم آیة‏اللّه‏ بروجردی می‏فرماید:
«هر کس قوانین و دستورات اسلامی را بررسی کند، شکی برای او باقی نخواهد ماند که اسلام، دین سیاسی و اجتماعی است... و شیعه و سنّی بر ضرورت وجود سیاستمدار و رهبری امور مسلمین اتّفاق‏نظر دارند و از بدیهیات اسلام می‏شمارند.»99
امام خمینی قدس‏سره نیز می‏گویند:
«مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست، برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائیّه و مجری احتیاج دارد... اصولاً قانون و نظامات اجتماعی، مجری لازم دارد. در همه کشورهای عالم و همیشه این‏طوری است که قانونگذاری بتنهایی فایده ندارد... به همین جهت اسلام همان‏طور که قانونگذاری کرده، قوّه مجریه هم قرار داده است.»100
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از طرف خداوند مبعوث و مأمور تشکیل حکومت بوده و هدف ایشان بیان احکام (تلاوت آیات خدا)، پاک نمودن انسانها از آلودگیها و آموزش کتاب و حکمت بوده است.101 تشکیل حکومت چیزی جز تضمین اجرای قوانین الهی نیست، زیرا میان ایمان و عمل صالح جدایی نمی‏توان افکند. ایمان پاسخی است که انبیاء از مخاطبان خود طلب می‏کنند، اما تجلّی این ایمانی در زندگی مؤمنان چگونه است؟ ایمان در همه‏ابعاد و حیات آدمی جریان دارد. و اگر چنین ایمانی بخواهد در مرحله عمل ظهور پیدا کند، مرکزیتی برای هدایت آن می‏خواهد. آن مرکز، حکومت دینی و الهی است، که حیات بشر را در همه ابعاد آن قداست می‏بخشد، و این از راه به اجرا گذاردن قوانین و دستورات مذهب است. از این‏روست که «حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی بر مردم است»؛102 یعنی حکومت در اسلام خودبخود اصالت ندارد، و هدف آن اجرای احکام الهی است: «عهده‏دار شدن حکومت فی حدذاته شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه و اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است.»103
در پرتو حسن اجرای قانون، عدالت، رفاه، نظم و رشد جامعه پدید می‏آید. لذا حکومت، موظف به اجرای قانون است و نباید خوشایند فرد یا گروهی خاص را در نظر بگیرد، بلکه در این راه باید چند اصل مهم رعایت شود: اصل برابری اجتماعی و مساوات در برابر قانون،104 اصل دادگری و عدالت، نه تنها در برابر قانون، که در تمامی زمینه‏های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و قضایی نیز باید حکمفرما شود105 و اصل آزادی و حریت که پایه کرامت و استقلال انسان است. البته آزادی و برابری، براساس ایمان و عقیده ارزیابی می‏شود.106
با رعایت این اصول و موازین، قانون الهی در جامعه گسترش می‏یابد و احکام خدا اجرا می‏شود و بدین وسیله جایگاه و نقش ویژه حاکمیت و حکومت اسلامی در حفظ و گسترش ارزشهای الهی و انسان نمودار می‏شود.

●  منبع: مجله اندیشه حوزه - پاییز 1377 - شماره 14

نوشته ی رضا حق پناه

 

برگرفته از سایت :

 

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,12401

 



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 1:54



قانون مداری در سیره ی نبوی

سه شنبه 6 مرداد 1394

 

 

ضرورت قانون و قانون مداری  از آغازین روزهای حیات بشر، همواره مورد توجه بوده است. در طول تاریخ، افرادی به منظور ایجاد نظم در جامعه و یا اهداف دیگر اقدام به وضع قانون و حاکمیت بخشیدن به آن کرده اند. اما تجربه بشری نشان داده است که در بلندای تاریخ، قوانین بشری از ایجاد جامعه قانون مدار که سعادت همه جابنه بشر را رقم زند ناتوان بوده است و مجریان این قوانین نیز آن گونه که لازم است، به پاس داری از حریم قانون و عمل نمودن به آن اهتمام نورزیده اند.تنها قوانینی که می توانند جامعه ای سالم و قانون مدار پدید آورند قوانین الهی می باشند و تنها کسانی که قانون مداری را سرلوحه برنامه هایشان قرار داده اند و آن گونه که شایسته است به قانون عمل کرده و از حریم قانون پاس داری به عمل آورده اند پیامبران الهی و جانشینان برحق آنان بوده اند.در میان قوانین الهی، نمونه اتم و اکمل، قوانین حیات بخش اسلام است که از طرف خداوند و توسط آخرین پیام آور الهی، رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، بر مردم عرضه شده است.این قوانین پس از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه وتشکیل حکومت توسط آن حضرت، زمینه اجرا در جامعه را پیدا کرد و در مدت یک دهه حکومت پیامبر در مدینه، در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی، عمل به قانون و پاس داری از حریم قانون در رفتار و سیره عملی آن حضرت تبلور یافت.

مفاهیم و کلیات

1. قانون و قانون مداری

«قانون» واژه ای عربی وبه معنای «اصل» است، اما عده ای می گویند: «قانون» معرّب کانون (canon) یونانی بوده و عربی نیست، اما در عربی به کار رفته است. قانون امری است کلی که بر همه جزئیات منطبق می گردد و احکام جزئیات از آن شناخته می شوند. این واژه به معنای قاعده، رسم و دستور نیز آمده است.[1]

قانون در اصطلاح هر علمی معنایی ویژه دارد؛ همانند قوانین طبیعی، قوانین ریاضی، قوانین فلسفی و قوانین فیزیکی که هر یک به گونه ای خاص تعریف شده اند.

قانون در اصطلاح حقوق اساسی، قضایایی است که شیوه رفتار انسان را در زندگی اجتماعی تعیین می کند؛ به این معنا که انسان ها در زندگی فردی و اجتماعی، باید چنین کنند و چنان نکنند.[2] به تعبیر دیگر، قانون یعنی تعیین مرزهای مجاز هر کس و وسیله داوری درباره کسانی که این مرزها را زیر پا می گذارند.[3]

مقصود از قانون مداری حفظ و اجرای قوانین به طور عادلانه در جامعه و رعایت حقوق همه افراد می باشد. بنابراین، جامعه ای قانون مدار و قانونگرا محسوب می شود که قوانین در آن کاملاً رعایت شوند و همه آحاد جامعه در برابر قانون مساوی و رهبران آن قانون پذیرترین افراد در جامعه باشند.[4]

قانون مداری در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بدین معناست که آن حضرت قوانین الهی را، که خودآورنده آن از جانب خداوند می باشد، عادلانه اجرا نموده، حقوق همگان را در سایه حاکمیت قانون الهی رعایت کرده و خود قانونمندترین انسان ها بوده است.[5]

در جامعه آرمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه پایه گذاری کرد، همه افراد در برابر قانون یکسان بودند و در آن تبعیض نژادی، قومی و قانون شکنی وجود نداشت.

2. ضرورت قانون برای جامعه

ممکن است گفته شود: چه ضرورتی وجود دارد که جامعه دارای قانون باشد؟ به این پرسش، پاسخ های گوناگون داده شده است. برای رعایت اختصار، به یک دلیل، که ضرورت قانون برای جامعه را به اثبات می رساند، اشاره می شود. این دلیل از سه مقدمه و یک نتیجه تشکیل شده است.مقدّمه اول: زندگی انسان یک زندگی اجتماعی است.مقدمه دوم: لازمه زندگی اجتماعی تزاحمات و برخوردها بین منافع افراد جامعه است؛ زیرا کسانی در جامعه هستند که می خواهند از دستاوردهای همکاری اجتماعی بیشتر بهره ببرند، از مواهب طبیعی به طور نامحدود استفاده نمایند و یا شیوه برخوردشان با دیگران را به گونه ای می خواهند که مطابق میلشان باشد، و این مطلوب دیگران نیست. پس بناچار، کشمکش هایی در صحنه اجتماع رخ می دهند.مقدّمه سوم: برای از بین بردن این تزاحمات و یا کم کردن آن ها به مرزها و قانون هایی نیازمندیم تا حدود بهره برداری انسان ها را مشخص نمایند؛ زیرا اگر حدود و مرزهایی برای بهره برداری افراد وجود نداشته باشند و یا انسان ها آن ها را رعایت نکنند، هدف از زندگی اجتماعی، که برخورداری هر چه بیشتر از مواهب طبیعی در جهت تکامل مادی و معنوی انسان است، تحقق نخواهد یافت.نتیجه: وجود قانون برای جامعه ضرورت دارد تا افراد یک جامعه با رعایت آن، از زندگی بهره های مادی و معنوی ببرند.[6]

3. نقش و جایگاه قانون

قانون پیوند دهنده لایه های گوناگون جامعه است، از این رو، نقش و جایگاه مهمی در جامعه دارد. کارکرد اصلی قانون تنظیم رفتار اعضای یک جامعه است که به طور طبیعی، دچار تعارضند. نقش قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی، تعیین حد و مرزها، از بین بردن زمینه های اختلاف، دفع تجاوز متجاوزان، داوری میان انسان ها، نشان دادن راه تعالی و کمال، ایجاد نظم، برقراری عدالت و فراهم نمودن زمینه های تکامل انسان است.بنابراین، علاوه بر نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی انسان ها و امکان پذیر ساختن اصلاحات اجتماعی، یکی از اهداف بسیار مهم قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی این است که جهت تکامل حرکت انسانی و مسیر تحوّلات اجتماعی را مشخص می سازد. تأمین این منظور با قونین عادی و بشری امکان پذیر نیست و تنها به وسیله قانون آسمانی و الهی امکان پذیر است،[7] که نمونه اتم و اکمل آن، قوانین حیات بخش اسلام است که از سوی خداوند به وسیله رسول گرامی صلی الله علیه و آله به بشر عر ضه شده است.

4. منزلت قانون در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول گرامی، که خود نقش ابلاغ و اجرای قوانین حیات بخش اسلام را به عهده داشت، جایگاه و منزلت بالایی برای آن قایل بود. آن حضرت اجرای قوانین جزایی و کیفری اسلام (حدود) را بر متجاوزان به حریم قانون، بهتر از عبادت شصت سال و نیز برتر از بارش چهل شب باران بر زمین می دانست:

«حدٌّ یُقامُ فی الارضِ أزکی مِن عبادةِ ستینَ سنةٍ»؛[8]

«إقامةُ حدٍّ مِن حدودِ اللّهِ خیرٌ مِن مطرٍ اربعینَ لیلةٍ فی بلادِ اللّه.»[9]

آن حضرت از شفاعت کردن در برداشتن حدود الهی (قوانین جزایی و کیفری اسلام) به شدت نهی می کرد و این کار را موجب عذاب و عقاب خداوند در جهان آخرت می دانست:

«انّه نهی عَن الشفاعة فی الحدودِ و قالَ: مَن شَفَّعَ فی حدِّ مِن حدودِ اللّه لِیُبطله و سَعی فی ابطالِ حدودهِ عذبّهُ اللّهُ تَعالی یومَ القیامة.»[10]

رسول گرامی افراط و تفریط در اجرای قانون را برنمی تافت. از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: روز قیامت حاکمی را می آورند که هنگام اجرای حدود الهی، یک تازیانه کمتر از حد معین شده زده است. در مقام بازخواست، می گوید: خدایا به خاطر رحمت بر بنده تو این کار را کردم. به او جواب داده می شود که آیا تو نسبت به بندگان من مهربان تر از من هستی؟ سپس امر می کند وی را به آتش بیفکنند. شخص دیگری را می آورند که یک تازیانه زیادتر زده است و در مقام بازخواست می گوید: خدایا، به خاطر بازداشتن از معاصی تو چنین کردم. دستور داده می شود وی را نیز به آتش بیفکنند.[11]

و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «اتَقی الناسِ مَن قالَ الحقَ فیما له و علیه»؛[12] پرهیزگارترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به نفع وی باشد و چه به ضرر وی.

از این احادیث واحادیث دیگر، جایگاه و منزلت بالای قانون در نگاه پیامبر به خوبی روشن می شود.

ب. جایگاه قانون در سیره نبوی

بی تردید، یکی از مهم ترین عوامل موفقیت پیامبر در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی قانون پذیری ایشان، و از محوری ترین اصول در سیره ایشان نیز تعبّد به قوانین الهی بود.

پاس داری از حریم قانون و مجازات متجاوزان به حریم قانون با رعایت عدل و انصاف و حق محوری جایگاه مهمی در دین اسلام دارد. رسول گرامی نیز توجه و عنایت خاصی نسبت به این امر داشتند. قانون جایگاه بسیار بالایی در سیره آن حضرت داشت، به گونه ای که در برابر هر نوع بدرفتاری که به شخص ایشان می شد، نهایت گذشت و اغماض را به خرج می دادند، اما در مورد کسانی که به حریم قانون تجاوز می کردند، مطلقا گذشت و اغماض نمی کردند و نسبت به مجازات قانون شکنان و اجرای قانون در مورد آنان لحظه ای درنگ نمی کردند و بدون مسامحه، اما با رعایت عدل و انصاف قانون الهی را اجرا می کردند؛ چرا که قانون حافظ امنیت و کیان جامعه است و نمی توان آن را بازیچه این و آن قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.[13]به مواردی ازاقدامات آن حضرت در این زمینه،که نشان دهنده جایگاه رفیع قانون در سیره آن حضرت است، اشاره می شود:

1. جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان: وقتی کسی در رأس امور قرار می گیرد، اگرچه خود درست کار باشد و اهل سوء استفاده نباشد، اما خواه و ناخواه اطرافیان و وابستگانی دارد که ممکن است درصدد سوء استفاده از قدرت و مقام وی برآیند و برخلاف مصالح عمومی، خواهان امتیازات بیشتری نسبت به دیگران گردند و درخواست امکانات زیادتری بنمایند. ممکن است این اطرافیان و وابستگان از وی انتظاراتی داشته باشند که تن دادن به آن ها به منزله زیر پا نهادن احکام، قوانین و حدود الهی و نیز منافع عمومی باشد.لازم است شخصی که در رأس کاری قرار می گیرد، از همان ابتدای کار، با این گونه انتظارات نابجا و امتیازطلبی های خلاف قانون و مصالح عمومی مردم مبارزه کند و در دادن امتیازها به افراد، قانون را ملاک و معیار قرار دهد، نه خویشاوندی را.رسول گرامی نیز در طول دوران رسالت خود، جلوی سوء استفاده های اطرافیان و وابستگان را گرفتند و به احدی از آنان اجازه ندادند که به خاطر خویشاوندی و نزدیکی به ایشان، برخلاف حق و قانون از امتیازی در جامعه برخوردار شود.از امام صادق علیه السلام روایت شده است که وقتی آیه زکات نازل شد، چون یکی از مصارف زکات «عاملین علیها» (یعنی کسانی که به امر جمع آوری زکات می پردازند) می باشد، عده ای از بنی هاشم خدمت پیامبر آمدند و تقاضا نمودند که به خاطر خویشاوندی جمع آوری زکات را به آنان واگذار نماید تا در نتیجه، سهمی از زکات از آن آنان باشد. پیامبر فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بر بنی هاشم حرام است.» در ادامه فرمودند: «آیا گمان می کنید من شما را بر دیگران ترجیح می دهم؟»[14]

2. تساوی انسان ها در برابر قانون: الف. تساوی انسان ها در قرآن: پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان، بر اساس سنّت های موهوم قبیلگی، داشتن ثروت، شخصیت قبیلگی، نژاد، رنگ و مانند آن مایه برتری انسانی بر انسان دیگر شناخته می شد و دارندگان این گونه امتیازات بدان ها تفاخر می کردند. اما با ظهور اسلام، بر این گونه امتیازات خط بطلان کشیده شد و قرآن کریم با اینکه تفاوت انسان ها را از لحاظ سازمان خلقت، چه از نظر مظاهر مادی و چه از نظر لیاقت و استعداد، پذیرفته، اما این امر را ملاک برتری ندانسته و همه انسان ها را از لحاظ حقوق و تکالیف برابر اعلام نموده است.[15] مسئله تساوی انسان ها در اسلام به دو موضوع اساسی برمی گردد:1) تساوی انسان ها در اصل انسانیت و آفرینش: از آن رو که همه انسان ها درک و احساس و نیازها و آرزوها و دردهای یکسان دارند، پس نباید بین انسان ها فرقی قایل شد؛ زیرا تفاوت های اجتماعی و اقتصادی موجب برتری افراد نسبت به یکدیگر نمی شوند. قرآن در این زمینه اعلام می دارد: «یا أیُّها النّاسُ انّا خَلَقناکُم مِن ذکرٍ واُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبا وَ قبائلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّه اَتقیکُم»[16] (ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (این ها ملاک برتری نیستند.) گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.قرآن کریم در این آیه، کلیه عوامل امتیاز، از جمله حسب و نسب، رنگ، نژاد، ثروت و رفاه و جنسیت را نفی نموده است.2) تبعیض در برابر قانون: گروه را مافوق قانون قرار دادن و گروهی را زیر آن نهادن، چیزی است که برای قانون وضع آشفته ای به وجود می آورد و از اهمیت و عظمت آن می کاهد و هدف از قانون، که تنظیم روابط افراد و اصلاح امور جامعه است، بکلی منتفی می شود. موقعیت و هیبت قانون وقتی حفظ می شود که قانون از طرف همه افراد جامعه، مورد احترام باشد و کسی خود را مافوق آن نداند.[17] تساوی انسان ها در برابر قانون به قدری حایز اهمیت است که قرآن کریم اطاعت و تسلیم در برابر قانون را از شرایط تحقق ایمان و صدق ادعای مدعیان آن برشمرده است: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیما» [18]؛ به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند. قرآن کسانی را که از قانون در صورتی که مطابق خواست آن ها باشد اطاعت می کنند و اگر برخلاف خواست و مصلحتشان باشد اعراض می نمایند، به شدت مذمت می کند:«وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَ إِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ»[19]آن گاه که به سوی خدا و پیامبر خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، ناگاه گروهی از آنان رویگردان می شوند، و اگر حق با آنان باشد سر سپرده به سویش می آیند.ب. تساوی انسان ها در برابر قانون در سیره پیامبر: مسئله تساوی انسان ها، هم در سخنان پیامبر و هم در سیره عملی آن حضرت تجلّی یافته است. آن حضرت در خطبه ای که پس از فتح مکّه ایراد نمودند فرمودند: «یا أیُّها النّاس الا إنَّ ربَّکم واحدٌ وَ إنَّ اباکُم واحدٌ، ألا، لا فضلَ لِعربیٍّ علی عجمیٍّ وَ لا اعجمیٍّ علی عربیٍّ وَلا لاسودَ علی احمرَ ولاَ لاحمرَ علی اسودَ الاّ بالتقوی. ألا هل بلّغت؟ لیبلغَ الشاهدُ الغائبَ»؛[20]ای مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان یکی است. بدانید که نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه برتری دارد، مگر به تقوا. آیا پیام را رساندم؟ حاضران به غایبان برسانند.آن حضرت همه انسان ها را، اعم از مخالف و موافق، در برابر قانون مساوی می دانست: «الناسُ امامَ الحقِ سواءٌ.»[21] رسول گرامی تساوی انسان ها در برابر قانون را در عمل نیز به اثبات رساندند. آن حضرت در اجرای قوانین حقوقی و جزایی اسلام به هیچ کس اجازه نمی دادند خودرا فراتر از قانون بداند. ایشان این قوانین را درباره همه، حتی خودش به طور مساوی، اجرا می کرد. آن حضرت در روزهای آخر عمر خویش، که در بستر بیماری افتاده بودند، روزی در مسجد به ایراد خطبه پرداختند و پس از حمد و ثنای الهی اظهار داشتند: هر کس از طرف من مظلمه ای بر او وارد شده است، بیاید و قصاص کند؛ زیرا قصاص در دنیا برایم بهتر از قصاص در آخرت در محضر ملائکه و انبیاست. در این هنگام، مردی به نام سواده بن قیس از میان مردم بلند شد و عرضه داشت: هنگامی که از غزوه طائف بر می گشتید، به استقبال آمده بودم و تازیانه شما که می خواستید به ناقه بزنید به شکم من اصابت کرد، و اظهار داشت: نمی دانم به عمد بود یا به خطا؟ پیامبر فرمود: از اینکه عمدا زده باشم، به خدا پناه می برم! سپس بلال را فرستاد تا تازیانه را بیاورد. تازیانه را به سواده دادند تا از وی قصاص نماید. سواده عرض کرد: در آن هنگام، شکم من عریان بود. حضرت شکمش را عریان کرد: سواده عرض کرد: آیا اجازه می دهید شکمتان را ببوسم؟ پیامبر اجازه دادند. سواده فرمود: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از شکم پیامبر پناه می برم. پیامبر فرمود: آیا بخشیدی یا قصاص می کنی؟ سواده عرض کرد: بخشیدم، یا رسول الله! پیامبر عرض کرد: خدایا! سواده را ببخش! چنانکه وی نبی تو محمّد را بخشید.[22]

3. رعایت عدالت در اجرای قانون:در نظام حقوقی اسلام، عدالت پایه و اساس را تشکیل می دهد و همه قوانین و مقرّرات، به ویژه قوانین کیفری، در جهت تحقق عدالت تشریع شده اند. از این رو، در اجرای قانون، به ویژه قوانین کیفری، رعایت عدالت جایگاه ویژه ای دارد. در قرآن کریم و روایات و سیره عملی رسول گرامی نیز برپایی عدالت از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.

خداوند در قرآن کریم پیامبر را مأمور به برپایی عدل و استقامت در این راه معرفی نموده است:«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم.» [23]

در آیه ای دیگر، خطاب به مؤمنان، آنان را فرمان می دهد که گواهان به عدل باشند و حتی در برخورد با دشمنان جانب عدل را رعایت نمایند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» [24]رسول گرامی نیز در طول دوران رسالتشان اجرای عدالت را سرلوحه برنامه های خود قرار داده بودند؛ چنان که حضرت علی علیه السلام در توصیف سیره آن حضرت می فرماید: «سیرتهُ القصدُ وَ سُنّتهُ الرُشد وَ کلامهُ الفَصلُ و حُکمه لعدلُ»؛[25] راه و رسم او معتدل، روشش صحیح و متین، سخنانش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه بود. در دین اسلام، اجرای عدالت در جامعه، به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. از این رو، اسلام همه افراد جامعه را در برابر قانون برابر می داند و هیچ گونه تبعیضی را در اجرای قانون بر افراد روا نمی شمارد و هرگونه تبعیض در اجرای قانون را به هر دلیل و عنوانی که باشد، موجب سقوط و هلاکت جامعه می داند.[26]در سیره عملی رسول گرامی نیز عدالت در اجرای قانون به بهترین وجه انعکاس یافته است. «در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن، که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات یعنی حدّ سرقت را نسبت به آن زن ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند. به همین دلیل، برای متوقّف ساختن اجرای حدّ سرقت، به تلاش افتادند و به همین منظور، اسامة بن زید را، که مانند پدرش زید نزد پیامبر محبوبیت داشت، وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شدند و با عتاب فرمودند: «چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و فورا دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.پیامبر صلی الله علیه و آله برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نمایند، عصر همان روز به ایراد خطبه پرداختند و به مسئله عدالت در اجرای قانون اشاره نموده، فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ بدین سبب که در قانون تبعیض روا می داشتند؛ هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد او را از مجازات معاف می کردند، و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید او را مجازات می کردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست! در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمی کنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»[27] چنان که ملاحظه می شود، رسول گرامی در اجرای قوانین کیفری اسلام (حدود الهی)، هیچ گونه تبعیضی روا نمی داشتند، شفاعت احدی را نمی پذیرفتند و تحت تأثیر گروهای فشار قرار نمی گرفتند. آن حضرت به شدت، مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می کردند: «اِنّهُ نهی عنِ تعطیلِ الحدودِ و قال: "اِنّما هَلَکَ بنو اسرائیلُ لانّهم کانوا یُقیمونَ الحدودَ علی الوضیعِ دونَ الشریفه"»؛[28] بنی اسرائیل نابود شدند از آن رو که حدود الهی را بر زیر دستان اجرا می کردند، نه بر اشراف و بزرگان. آن حضرت در حجة الوداع هنگامی که خواستند رباخواری را در میان مردم باطل اعلام نمایند، برای اینکه عملاً به تبعیض در اجرای قانون خط بطلان بکشند، ابتدا از عمویشان عبّاس شروع کردند و هر چه عباس از بهره پول در ذمّه مردم داشت، باطل ساخت و فرمود: «اِنَّ ربَا الجاهلیةِ موضوعٌ وَ اِنّ اوّلَ ربا ابدءَ بِه ربَا العبّاس بن عبدالمطلّب»؛[29] ربای دوران جاهلیت برداشته شد و اولین ربایی را که از دربرداشتن آن آغاز می کنم ربای عبّاس بن عبدالمطلّب است.و آن گاه که خواستند به خون های ریخته شده در دوران جاهلیت پایان دهند، از خون عامربن ربیعه، که از نزدیکان ایشان بود شروع کردند و فرمودند: «وَ اِنّ دماءَ الجاهلیةِ موضوعةٌ وَ اِنَّ اوّلُ دمٍ ابدءَ بِه دمُ عامرِبن ربیعةِ بن الحارث بن عبدالمطلّب.»[30]

4. رعایت انصاف در اجرای قانون: در برپاداشتن حق و اجرای قانون رعایت انصاف یک امر بسیار ضروری است که بدون آن حق به ذی حق نخواهد رسید و قانون الهی آن گونه که لازم است، اجرا نخواهد شد.

«انصاف» از «نَصف» (به فتح) و «نُصف» (به ضم) به معنای چیزی را نصف کردن یا به نصف رساندن است و در مقام داوری، حقوق طرفین دعوا را به طور برابر رعایت کردن. انصاف از روح گذشت و احترام به حقوق دیگران ناشی می شود و منصف کسی است که برای دیگران حقوق برابر قایل باشد و مزایای زندگی را میان خود و مردم تقسیم کند.[31] رسول گرامی انصاف را یکی از ویژگی های انسان مؤمن دانسته اند: «مَن واسَی الفقیرَ واَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا.»[32] در جای دیگر، آن حضرت خطاب به ابن مسعود، رعایت انصاف را موجب جلوگیری از نزول عذاب الهی معرفی نموده، می فرمایند: «یابنَ مسعود اِنصف الناسَ مَن نفسِک وانصح الامَّةَ وارحمهم فاذا کان کذلکَ وَ غَضِبَ اللّهُ علی اهلِ بلدةٍ وَ انتَ فیها و ارادَ اَن ینزَّلَ علیهم العذابَ نظَرَ الیکَ فرحمهم بکَ، یقولُ اللّه تعالی:«وَ ماکان ربّک لیهلکَ القُری وَاهلُها مصلحون.»»[33]

حضرت علی علیه السلام رعایت انصاف را موجب افزایش عزّت دانسته اند: «اَلا إنّه مَن یُنصفُ الناسَ مِن نفسِه لَم یزده اللّه إلاّ عزّا.»[34]  با رعایت انصاف پیوندی محکم بین زمامدار و مردم برقرار می شود و در نتیجه، علاقه به خدمت گزاری در زمامداران ایجاد می شود و این امر باعث زیادی دوستان می گردد.[35]چنان که حضرت علی علیه السلام نیز به این امر اشاره نموده اند:«بالنصفةِ یکثُر المواصلونَ.»[36] امام صادق علیه السلام نیز انصاف را یکی از بهترین اعمال معرفی نموده اند: «سیّدُ الاعمالِ ثلاثةٌ: انصافُ الناسِ مِن نفسِکَ حتّی لا تَرضی بشی ءٍ. إلاّ رضیتَ لَهم مثلَه.»[37] رعایت انصاف در سیره رسول گرامی کاملاً مشهود است. آن حضرت «خویشان خود را احسان می کرد، بی آنکه آنان را نسبت به دیگران امتیاز بیشتری بدهد، جز آنچه خدا بدان امر نموده بود.»[38]سیره عملی آن حضرت در رعایت انصاف به گونه ای بود که به هیچ کس اجازه نمی دادند ذرّه ای از آن عدول شود، و این مطلب را بارها در عمل نشان دادند.در غزوه حنین، پس از آنکه به دستور آن حضرت زنان و کودکان «هوازن» باز گردانده شدند، مردم گرد پیامبر را احاطه کرده، خواهان تقسیم غنایم شدند. آن حضرت به درختی تکیه دادند، ردای ایشان را از دوششان کشیدند و بردند. پیامبر رو به آنان کرد و فرمود: «ای مردم! ردای مرا پس دهید. به خدا سوگند، اگر شما را به عدد درختان تهامه گوسفند و شتر باشد همه را بر شما قسمت می کنم و در من بخلی، برسی و دروغی نخواهید یافت.» آن گاه کنار شتری ایستاد و قدری کرک از کوهان شتر میان دو انگشت خود گرفت و گفت: «ای مردم، به خدا سوگند که از غنایم شما و از این پاره کرک جز خمس آن حقی ندارم. آن خمس هم به شما داده می شود. حال هر که از غنایم، حتی نخ و سوزنی برداشته است، باز گرداند؛ زیرا خیانت در غنایم در روز قیامت برای خیانت کار ننگ و آتش و بدنامی خواهد بود.»[39]مردی از انصار دسته ای نخ مویین آورد و گفت: یا رسول الله، این نخ های مویی را برداشته ام تا پالان شتر خود را با آن بدوزم. حضرت فرمود: «آنچه سهم من است از آن تو باشد.» مرد انصاری گفت: اگر کار به این سختی است نیازی به آن ندارم، و آن را میان غنایم انداخت.[40] مردی دیگر آمد و گفت: ای رسول خدا، این ریسمان را موقعی که دشمن به هزیمت رفته بود یافته ام. آیا می توانم با آن بارهای خود را ببندم؟ حضرت فرمود: «سهم من از آن تو باشد، ولی با سهام مردم چه می کنی؟»[41] از این نمونه، در سیره عملی پیامبر، و نمونه های فراوان دیگری در کتب تاریخ و سیره آمده است که رفتار منصفانه آن حضرت را در اجرای قانون الهی به خوبی می توان به دست آورد و به همین دلیل بود که آن حضرت بر قلب های مردم حکومت داشت.[42] 5. حق محوری در اجرای قانون:حق محوری شالوده و اساس همه برنامه های دولت اسلامی را تشکیل می دهد و از مهم ترین اهداف آن به شمار می آید. از این رو، رعایت حق باید به عنوان اصل حاکم در همه حرکت ها و اقدامات از جمله در اجرای قانون توسط حاکمان و مجریان قانون مورد توجه قرار گیرد.به دلیل اهمیت زیاد این امر، در قرآن کریم نیز بارها برپایی حق مورد تأکید قرار گرفته است. در یک مورد، قرآن کریم هدف از فرستادن کتب آسمانی (قرآن) را برپایی حق و قانون معرفی نموده است:«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَاأَرَاکَ اللّهُ وَلاَتَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیما.»[43] در مورد دیگر، قرآن کریم با حفظ اصول ثابت و لایتغیر تاب های پیشین، کامل ترین راه تحقق حق و قانون را ارائه کرده و رسول گرامی را مأمور برپایی آن نموده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ.» [44]اصولاً شأن دین و دین داری برپایی حق و قانون در جامعه، و هدف از فرستادن کتاب های آسمانی در جامعه بشری رفع ستم ناشی از اختلاف و رسیدن هر صاحب حقی به حق خویش است:[45]«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُواْ فِیهِ.» [46] در روایات نیز عمل به حق مورد تأکید قرار گرفته و بدان سفارش شده است، امیرمؤمنان علی علیه السلام نجات و رستگاری را در عمل به حق دانسته اند: «مَن عَمِلَ بِالحَقِّ نَجا و افلَح»[47] در جای دیگر، سعادت را در ملازمت حق دانسته اند: «فی لزومِ الحقِّ تَکونُ السّعادةُ.»[48] آن حضرت حاصل شدن پشتوانه قوی را در ملازمت حق معرفی نموده اند: «بلزومِ الحقِّ یحصلُ الاستظهارُ.»[49]در عهدنامه مالک اشتر، آن حضرت به مالک این گونه دستور می دهند: «حق را از آن هرکه باشد، نزدیک یا دور (خویش یا بیگانه) رعایت و اجرا کن و در این باره، شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت باشد و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است و سرانجامش فرخنده.»[50]رسول گرامی نیز در اجرای قانون، جز حق چیز دیگری ملاحظه نمی کردند؛ حق محوری در اجرای قانون، عملاً در زندگی ایشان هویدا بود. آن حضرت همانند کسانی نبود که از حق مداری و احقاق حق مردم دم می زنند، اما وقتی پای عمل به میان می آید، با توجیه های نابجا منافع شخصی خویش را بر عمل به حق و قانون ترجیح می دهند. در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله ، حق همانند یک اصل بود که همگان باید آن را در اجرای قانون رعایت نمایند. از این رو، به احدی اجازه نمی دادند قانون را زیر پا بگذارد. در توصیف سیره آن حضرت نیز آمده است: «صاروا عِندَهُ فی الحقِّ سواءٌ»؛[51] همگان نزد او، در حق مساوی بودند. اصولاً با توجه به حق بودن احکام شریعت و نیز حقّانیت احکام عقلی محض، قانونی را که پیامبر در جامعه به اجرا می گذاشتند عین حق بود. بنابراین، اجرای احکام شریعت و نیز احکام عقلی محض توسط پیامبر چیزی جز اجرای حق در جامعه نبود.

ج. نمودهای قانون گرایی در سیره نبوی

1. پای بندی به عهد و پیمان: وفای به عهد و پیمان از مسائل مهم و اساسی است که در دین مقدّس اسلام، به طور کامل مورد عنایت قرار گرفته؛ زیرا اگر بدان توجه نشود در اثر هرج و مرج و بی نظمی، اعتماد انسان ها به یکدیگر سلب و زیربنای روابط اجتماعی سست شده، زندگی مردم متلاشی می شود. به همین دلیل، در اسلام، حتی در مورد دشمن، به وفای به عهد و پیمان سفارش شده است.[52]در قرآن کریم، روایات و سیره عملی پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام به پای بندی به عهد و پیمان اهمیت زیادی داده شده است.الف. پای بندی به عهد و پیمان در قرآن: قرآن کریم یکی از ویژگی های انسان های مؤمن را پای بندی به عهد و پیمان می داند:«وَالَّذِینَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» [53]در جای دیگر از نشانه های افراد نیکوکار، وفای به عهد دانسته شده است: «وَالمُوفونَ بِعهدِهِم اِذَا عَاهَدوا» [54]قرآن کریم آنجا که از حضرت اسماعیل علیه السلام به عظمت و بزرگی یاد می کند، پای بندی به عهد و پیمان را یکی از اوصاف برجسته وی می شمارد: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّا» [55]در جای دیگر، یکی از چیزهای را که انسان از آن بازخواست می شود وفای به عهد و پیمان معرفی می نماید: «اوُفُوا بِالعهدِ اِنَّ الْعَهدِ کانَ مَسؤولاً»[56]ب. پای بندی به عهد و پیمان در روایات: در روایات نیز به پای بندی به عهد و پیمان به صورت مؤکّد سفارش شده است، رسول گرامی وفای به عهد و پیمان را از ویژگی های مؤمنان برشمرده اند: «مَن کانَ یُؤمنُ بِاللّهِ وَالیومِ الآخرِ فَلیفِ اِذا وَعَدَ»؛[57] کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، باید به وعده خویش وفا کند.در حدیث دیگری آن حضرت عدم پای بندی به عهد و پیمان را مساوی با بی دینی دانسته اند: «لا دینَ لِمَن لاعهدَ له.»[58] حضرت علی علیه السلام از نشانه های انسان های متدیّن را وفای به عهد و پیمان می دانند: «اِنَّ الوفاء بِالعهدِ مِن علاماتِ اهلِ الدّینِ»[59]؛ از نشانه های انسان های متدیّن وفای به عهد است. به سبب اهمیت زیادی که وفای به عهد و پیمان در اسلام دارد، در این دین مقدّس، حتی در مورد دشمن نیز به پای بندی به عهد و پیمان توصیه شده است. قرآن کریم در این زمینه، به رسول گرامی و مسلمانانی که با مشرکان عهد و پیمان بستند و آن ها (مشرکان) نقض عهد نکردند و کسی را بر ضد مسلمانان تقویت ننمودند، دستور می دهد عهد و پیمان با آنان را تا پایان مدت آن محترم بشمارند و به آن پای بند باشند: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»[60]؛ مگر کسانی از مشرکان که با آن ها عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند، پیمان آن ها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید: زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست می دارد. حضرت علی علیه السلام در عهدنامه اش به مالک اشتر، به وی فرمان می دهد که اگر با دشمن خود عهد و پیمان بستی به آن پای بند باش: «وَ اِن عَقدَتُ بَینَکَ وَ بَینَ عدوِّک عقدةٌ اَو البسته منک ذمّةٌ فحطَّ عهدَک بِالوفاءِ وارعَ ذَمَّتکَ بِالامانَةِ.»[61] ج. پای بندی به عهد و پیمان در سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله : اصولاً عهد و پیمان در نزد همه ملل، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، محترم و مقدّس است. در عصر جاهلیت، که عصر هرج و مرج و بی حکومتی بود، نیز عهد و پیمان یک امر مقدّس به شمار می آمد. از جمله، می توان به «حلف الفضول» اشاره نمود که پیامبر نیز در آن شرکت داشتند و تا پایان عمر به آن افتخار می کردند. رسول گرامی به خاطر پای بندی به عهد و پیمان و امانت داری، پیش از بعثت نیز به «امین» شهرت یافته بودند. آن حضرت از همه نسبت به عهد و پیمان وفادارتر بودند و هرگز در طول دوران زندگی شان خلاف عهد و پیمان عمل نکردند. حضرت علی علیه السلام در توصیف آن حضرت می فرماید: «کانَ اوفیَ الناس بذمّتهِ.»؛[62] از همه مردم، نسبت به آنچه تعهد کرده بود، وفادارتر بود. آن حضرت مدیران و کارگزاران خود را نیز به پای بندی به عهد و پیمان فرا می خواندند. وقتی معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار یمن فرستادند، در نامه ای خطاب به وی چنین فرمودند: «واوصیکَ بتقویَ اللّهِ و صدقِ الحدیثِ والوفاءِ بِالعهدِ واداءِ الامانةِ و ترکِ الخیانةِ»؛[63] تو را به تقوای الهی، راست گویی، وفای به عهد، ادای امانت و ترک خیانت سفارش می کنم. هنگامی که عمر بن حزم را به عنوان کارگزار به یمن فرستادند، در نامه ای به وی نوشتند: «هذا بیانٌ مِن اللّهِ وَ رسولِهِ: «یَا ایُّها الَّذینَ آمَنوا اوُفُوا بِالعُقود»»[64] رسول گرامی به عهد و پیمانی که با دشمنان اسلام می بست کاملاً وفادار بودند و تحت هیچ شرایطی اقدام به نقض آن نمی کردند، جز اینکه طرف مقابل اقدام به نقض آن نماید که در آن صورت، پیمان را ملغا اعلام می نمودند. نمونه های فراوانی در سیره آن حضرت داریم که پای بندی به عهد و پیمان را در عمل نشان داده اند؛ موارد ذیل از آن جمله اند:1. صلح حدیبیه: پیامبر در صلح حدیبیه، با مشرکان پیمان بسته بودند: مسلمانان کسانی از قریش را که مسلمان شوند و از مکّه به مدینه فرار کنند، تحویل مکّیان بدهند. پس از انعقاد این پیمان، اتفاقا شخص تازه مسلمانی به نام ابوبصیر از مکه فرار نموده، وارد مدینه شد. مشرکان قریش هم طبق معاهده صلح، کسی را فرستادند تا ابوبصیر را تحویل گرفته، به مکه بازگردانند. پیامبر نیز بر اساس معاهده صلح، ابوبصیر را به فرستاده مشرکان تحویل دادند و به ابوبصیر فرمودند: «در دین اسلام، تخلّف از معاهده جایز نیست و من با این ها پیمان بسته ام. تو با آن ها برو و مطمئن باش خدا برای تو راه نجاتی فراهم خواهد ساخت.»[65] 2. عُمرة القضاء: نمونه عملی دیگری از پای بندی پیامبر به عهد و پیمان، «عمرة القضاء» می باشد. بر اساس یکی از مواد صلح نامه حدیبیه، مسلمانان می توانستند پس از یک سال از انعقاد صلح نامه، به مکه بروند و عمره به جا آورند و سه روز در مکه بمانند. پیامبر نیز به جای عمره ای که در سال ششم هجری از ایشان و یارانش فوت شده بود، در ذی قعده سال هفتم هجری، با اصحاب خویش، که در سال قبل در حدیبیه شرکت داشتند، رهسپار مکّه شدند. اهل مکّه شهر را خالی گذاشتند. رسول گرامی و همراهانش سه روز در مکّه ماندند و عمره بجا آوردند. روز چهارم نمایندگان قریش آمدند و اظهار داشتند که بر ب قرارداد صلح، هرچه زودتر مکه را ترک نمایید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نمایندگان قریش ناراحت شدند، اما آن حضرت کسی نبود که در پای بندی به عهد و پیمان سستی نماید. به همین دلیل، دستور دادند تا شب همه مسلمانان مکّه را ترک نمایند، و همگی بلافاصله سرزمین حرم را ترک کردند.[66]2. رعایت قانون در قضاوت: قضا یک منصب بسیار مهم و عهده دار پاس داری از جان و ناموس و حتی دین مردم است. از این رو، این منصب در اسلام اهمیت فوق العاده ای دارد و کسانی که عهده دار این منصب می شوند، برای اینکه داوری هایشان به حق و مطابق قوانین و دستورات اسلام باشد، باید اموری را رعایت نمایند.الف. رعایت مساوات در قضاوت: از جمله اموری که قاضی در هنگام قضاوت ملزم به رعایت آن می باشد، رعایت مساوات بین طرفین دعواست. قاضی باید در نگاه کردن، محل نشستن و اشاره به مدعی و منکر، تساوی را رعایت نماید. اگر با یکی از طرفین دعوا، با صدای بلند صحبت می کند، باید با دیگری نیز چنین نماید.از ام سلمه روایت شده است که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اِذا ابتلی احدَکُم بالقضاءِ بینَ المسلمینَ فلیسوِّ بینَهم فیِ النظرِ والمجلسِ والاشارةِ، ولا یرفعُ صوتَه علی احدِ الخصمینِ اکثرِ مِن الآخرِ»؛[67]وقتی یکی از شما عهده دار قضاوت بین مسلمین شدید، مساوات در نظر، محل نشستن و اشاره را رعایت نماید، و صدایش را بر یکی از دو خصم (مدعی و منکر) بیش از دیگری بلند ننماید.ب. پرهیز از عجله در صدور حکم: از جمله اسباب قضاوت های نادرست، عجله در صدور حکم از سوی قاضی است. از این رو، اسلام قاضی را به شدت از عجله در صدور حکم نهی نموده است. قاضی باید دلایل طرفین را با دقت و حوصله گوش دهد و آن گاه اقدام به صدور حکم نماید.در قرآن کریم نیز از عجله در داوری به شدت نهی شده است؛ آنجا که داستان داوری حضرت داود علیه السلام را نقل می کند، به شدت از عجله در داوری نهی می نماید: حضرت داود در دعوایی که نزد ایشان مطرح شد، پیش از شنیدن سخنان طرف مقابل، حکم صادر نموده و طرفین دعوا هم قانع شدند و رفتند. اما چون قاضی نباید در صدور حکم عجله کند و از طرف مقابل هم باید سؤال کند، سپس حکم را صادر نماید، از کار خود سخت پشیمان شد و در مقام توبه و استغفار برآمد، با اینکه حضرت داود علیه السلام می دانست عادلانه حکم کرده است؛ زیرا اگر طرف مقابل ادعای شاکی را قبول نداشت، حتما اعتراض می کرد. خداوند هم از لغزش وی در این ترک اولی درگذشت.خداوند در قرآن پس از بیان این داستان، حضرت داود را مورد خطاب قرار داده، می فرماید: «یا داود اِنّا جعلناکَ خلیفةً فی الارضِ فاحکُم بینَ الناس بِالحَقِّ» [68]؛ ای داود، ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن.از اینجا دانسته می شود که قضاوت به حق و مطابق قانون، آن است که قاضی در صدور حکم عجله به خرج ندهد. رسول گرامی نیز وقتی حاکم یا قاضی به جایی می فرستادند، وی را به شدت از عجله در داوری نهی می کردند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: وقتی پیامبر اکرم مرا به یمن فرستادند، فرمودند: «اِذَا تحُوکم الیکَ فَلا تَحکم لاحدِ الخَصمینِ دونَ أَن تسألَ مِن الآخر.»[69] در حدیث دیگری آمده است که پیامبر به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اِنَّ النّاسَ لیستَقاضونَ الیکَ فَاِذا آتاکَ الخصمانِ فلا تقضِ لواحدٍ حتّی تسمعَ الآخرَ فَاِنَّهَ أجدرَ أن تعلمَ الحقِّ.»[70] همچنین در حدیثی با همین مضمون از طریق امیرمؤمنان و امام باقر علیهماالسلام آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِذا تقاضی اِلیکَ رجلانِ فلا تقضِ للاوّلِ حتّی تَسمعَ مِن الآخرِ فَاِنَّکَ اِذا فعلتَ ذلکَ تبیَّنَ لکَ القضاءُ.»[71]نتیجه گیری:با توجه به مباحث گذشته، به این نتیجه دست می یابیم که رسول گرامی پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، برای ایجاد یک جامعه قانون مدار بر اساس قوانین و احکام حیات بخش اسلام تلاش ورزیدند. آن حضرت برای حاکمیت بخشیدن قانون الهی در جامعه، به عنوان رهبر جامعه در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی، گام های عملی برداشتند. ایشان در این جهت، با مجازات متجاوزان به حریم قانون و جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان خویش، حق محوری و عدالت محوری در اجرای قانون و نیز به اجرا گذاشتن قانون به طور مساوی در حق همگان، حتی خودشان، جایگاه و منزلت بالای قانون را عملاً ترسیم نمودند. نمودهای قانون گرایی در سیره آن حضرت در عرصه های گوناگون همچون پای بندی به عهد و پیمان (از جمله در صلح حدیبیه و عمرة القضاء) و رعایت قانون در قضاوت ها تبلور یافت. اکنون بر ما مسلمانان است که سیره عملی آن حضرت را در همه عرصه ها، از جمله قانون مداری بر پایه احکام الهی را الگوی عمل خویش قرار دهیم تا با تأسّی به سیره آن حضرت، سعادت دنیا و آخرتمام تأمین گردد.[72] «لَقَد کانَ لَکُم فی رسولِ اللّهِ اُسوةً حسنةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ و الیَوم الآخِرَ» [73]

منبع : مجله علوم انسانی، بهمن 1383 - شماره 86 , نوری، محمدموسی



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 1:50



سکوت تا نابودی

سه شنبه 30 تير 1394

سکوت سکوت تا نابودی پرستاری



دوشنبه چهارم دی 1385 ساعت 21:56

مقصر کیست؟؟

امروز که در بخش ccu مشغول به کار آموزی بودم بچه ها با شور و شوق خاصی کار می کردند و مرتب بالای سر بیمارهایشان بودند و یا اینکه با مانیتورها ی بیماران راچک می کردند،پرستارهای بخش هم کارشان نسبت به بخش های عمومی منظم تر و دقیق تر به نظر می رسید جنبه های علمی به وضوح در نگاه و کلام  و رفتارشان با بیماران و مانیتورهای بالای سرشان را می دیدم ساعت نزدیک به 10 صبح بود که پچ پچی بین پرستارای بخش شروع شد و قیافه هایی که تا چند لحظه قبل نسبتا شاد بودند به غم و اندوه و سکوت تبدیل شد برایم خیلی جالب بود ته دلم خبر از اتفاقی  می داد که مربوط به شغل پرستاری باشد، پرستاری که حدود 40 سال داشت از جمع جدا شد و با بی حوصلگی و ناراحتی درونی به سمت بیمارش رفت و vsساعت AM 10رو چارت کرد حواسش به کلی به این موضوع جلب شده بود و ترس و اعتراض درونی یک به یک مخلوط شده بودند کنجکاو شدم و جلوتر رفتم و به صحبتهایشان گوش دادم ، صحبت از ماجرای خصوصی سازی و شرکتی کردن پرستاران این بیمارستان دانشگاهی بود که اجبار به شرکتی کردن به بیمارستانهای دولتی نیز رسیده بود.

در این بخش پرستارانی بودند با 8-7 سال سابقه کاری مثبت و موثر و البته به صورت خرید خدمت  پرستاری که خود این خرید خدمت بودن مزایای چندانی نداشت و از اینکه پرستارانی با سابقه کاری بالا هنوز استخدام نشده اند خود یک ظلم بزرگ بود ولی حداقل این امید بودکه در طول شیفت ماهانه یکی دو روز مرخصی بگیرند و یا اینکه روزهای تعطیل برایشان 5/1برابر حساب شود ولی با این شرکتی بودن یعنی این حداقل ها هم  از یاد برده می شود یعنی اینکه دیگر خبری از مرخصی ها و ضریب تعطیلات نیست و با همان ساعات کاری ماهانه کسر حقوقی معادل 40 هزار تومان را دارد و هر وقت که تعداد بیمارها از حد نصابی کمتر شود پرستار یا پرستارانی خود به خود از شیفت OFFمی شوند و تازه راه را برای اقدامات زور گویانه و تنزل گرای شغل پرستاری هموار می کند بدون اینکه امکانات رفاهی در نظر گرفته شود و یا اصلا سلامت پرستاری برایشان مهم باشد و جالب اینجاست که همان امکانات محدود را هم ازآنها می گیرند و این یعنی نداشتن امنیت شغلی ،نداشتن امید به زندگی و نداشتن انگیزه و هزاران نداشته دیگر که از گذشته صد ساله پرستاری ایران به سهم نداشته هایمان اضافه شده است.

این تنها یک مثال کوچک بود از سناریو های مختلف زجر آوری که به پرستاری وارد می شود  انگار اگر در طول یک فصل یک ظلم و تحقیر به پرستاری نشود بعضی از مسئولای وزارت بهداشت خواب به چشمهایشان نمی رود البته آنها خوب بیدارند و خستگی و بی حوصلگی و تفکر به خواب رفته ما را می بینند که این طور بی محابا قانون می تراشند و یا اینکه بیمارستانها و مدیران آنها اگر قانونی وضع می کنند که البته اگر در این بین پرستاری له شود و مورد ظلم و اقع شود و بیشتر به استثمار و بردگی کشیده شود صد البته مورد تائید آقایان وزارت بهداشت هست و حاضرند این تفکر ها و تصمیم های ظالمانه در مورد قشر پرستاری به سایر بیمارستانها نیز بکشانند.

ما در طول تحصیل، تاریخ و تحولات پرستاری را از بدو تولد آن تا دوره حاضر را خواندیم ولی همان بود که خواندیم و رفت فقط می دانیم شخصی به اسم فلورانس نایتیگل آمد و یک کارهایی کرد و بعد از آن هم افرادی آمدند و برای پیشرفت پرستاری کارهایی انجام دادند  تا اینکه پرستاری وارد کشور شد و در آخرین مرحله آموزشکده ها به دانشکده تبدبل شد.

اما بعد از آن چه؟؟؟

بعد از آن چه افرادی آمدند و چه کارهایی کردند تنها چیزی که نسل پرستاری قبل از خودمان یاد گرفته ایم چنج شیت و لزوم صد در صدی اجرای آن و یک سری کارهای غیر کلیشه ای دیگربود و بزرگترین درسمان از آنها بی علاقگی و روز مرگی بود و شاخص ترین پیشرفتی که در طول دوران دانشجویی متوجه شدیم باب ترجمه رفرانس های دیگران و مشاهده ترانس های چند ساله بود.

سکوت سکوت سکوت کلماتی که از گذشته به پرستاری بسته شده است و مایه خود باختگی و بی توجهی به پرستارشده است.

دیگربرای پرستاران مهم نیست که دولت جدیدتری بیاید و آن هم یک سری شعار بدهد که پرستاری ثواب دارد و باید برایش کاری کرد و ... چرا که کار از بن خراب است و وزارت بهداشت همراه ما نیست و بلکه مخالف پیشرفت پرستاری است.

دیگر مهم نیست که انتخابات پرستاری انجام شود چرا که پرستارانی را داشتیم که نه فقط صدایشان خفه شده بلکه دستانشان هم شکسته شده و حاضر نیستند به همه دنیا اعلام کنند که موجودیت داریم چرا که نتیجه آن برایشان مهم نبود ولی مسئولینی بودند که نتیجه این انتخابات و حضور پرستاران را مهم دانستند و چشم به این انتخابات دوخته بودندو دیدند که پرستاری مرعوب شده است و سزاوار ظلم و به فاصله اندکی از انتخابات ضعیف پرستاران ،اقدامهای مخرب گرایانه ای را رقم زدند چرا که می دانند پرستاران در بین خودشان اتحادی ندارند و اعتقادی به پیشرفت ندارند و از دفتر پرستاری انتصابی کاری ساخته نیست.!!

مظلومیت در تاریخ امروز پرستاری نقش بسته است مظلومانی شده ایم که هر روز ظالم را قویتر می کنیم ظلم های که خودمان سبب آن شده ایم به عبارتی کمبودهایی مانند:پائین بودن حقوق و کارانه و جایگاه اجتماعی و کاری و ناشناخته ماندن در تیم درمان و یا نبودن حق سختی کاری و شیفت در گردش و شبکاری و در معرض بودن با افراد بیمار جامعه و...همه و همه ناشی از سکوت خودمان است پس زیاد دنبال مقصر نگردیم که از ماست که بر ماست.

بهتر است از دورانی بگویم که که همه پرستارها سکوت کرده بودند و به خواب رفته بودند و قانون پشت سر هم و اجبار به تداوم پرستاری را ضعیف و ضعیف تر کرده بود ،مترون های انتصابی و بله قربان گو و سر پرستاران خاموش و دفتر پرستاری ضعیف در وزارت بهداشت که البته انتصابی و باز گوش به فرمان عده ای.

هیچ کدام از مسئولانی که ما اسمش ر پرستار بگذاریم انتخابی پرستارها نبودند چیزی که آقایان وزارت بهداشت می خواستند با پل های انتصابی که ساخته بودند سال به سال قدم به حریم پرستاران می گذاشتند و لحظه به لحظه موجودیت پرستاری را خدشه دار می کردند و می کنند تا آنجایی که هر کس نافرمانی کند  عزل می شد و هر کس اعتراض سرکوب .

از خودمان بپرسیم مقصر کیست؟؟

آیا شما هم مثل من معتقدید که مقصر  مسئولا ن وزارت بهداشت هستند ولی آیا این جسارت را داریم که بخشی از این تقصیر ها را گردن خود بیندازیم ؟؟ این سئوالی است که من و تو دانشجو بایدبه آن  جواب دهیم و بدانیم که مقصر اصلی خودمان هستیم.

ضربه پشت ضربه به پیکره پرستاری کشور وارد می شود و اندوه پشت اندوه در چهره های پرستاران دیده می شود تا آنجا

دلنوشته ی یک پرستار



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 9:59



در نظام پرستاری چه خبر است؟

شنبه 27 تير 1394

در ماه های اخیر شاهد برگزاری انتخابات سازمان نظام پرستاری بودیم و همه می دانیم که چه خبر بود و چه بر این تشکل صنفی گذشت و می کذرد.

بارها از با تجربه ها و امتحان پس داده های این صنف که سالها در نظام پرستاری هم بوده اند پرسده ام که آیا همیشه این جو حاکم بوده بر انتخابات؟

و همه جوابشان منفی است. این جواب منفی از چند جهت قابل تامل است:

1- وزرای قبلی بر حق انتخاب افراد در صنفشان احترام می گذاشتند و  ....

2- وزرای قبلی مطمئن بودند که منتخبین دست از پا خطا نخواهند کرد و همواره گوش به فرمانند.

3- وزرای قبلی اهمیت یک تشکل صنفی را نمی دانستند؟

4- وزرای قبلی ........

از وزارت که بگذریم به خود قانون انتخابات که برسیم چطور باید انتخابات یک تشکل صنفی را ، وزارتی هدایت و برگزاری کند که بعد از تشکیل می باید به مطالباتش پاسخ گو باشد؟

چرا این انتخابات توسط وزارت کشور برگزار نمی شود و......

اما سوال بعدی به خود اعضای صنف پرستاری برمی گردد. قطعا در مدتی که بنده به عنوان فعال صنفی وارد عرصه شده ام جز دردسر و هزینه (از هر نظر) چیزی نبوده، برایم بسیار تعجب آور است که چرا یک عده با وجود عدم انتخاب توسط خود پرستاران در صددند تا رای نمایندگان و منتخبین پرستاری را با تطمیع و تهدید و تخریب و ...(از هر راه اخلاقی و غیر اخلاقی) مجدد به راس کرسیها برگردند!!!؟

چرا گروهی از پرستاران که سالهای سال در صدر این صنف بوده اند و حاصل تلاش کرده یا نکرده شان صدور حکمهای منصبی خوب برای خودشان و اوضاع آشفته و برآشفته ی کنونی پرستاران بوده است، دست از سر این صنف بر نمی دارند؟

واقعا آیا منافع صنف با منافع برخی افراد منافات دارد؟ یا نگرانند چه اتفاقی بیافتد؟ چرا در تلاشند تا پرستاری را به چند تکه تقسیم کنند؟

راستی با انگلستان نسبتی دارند؟ که ایران را چند تکه کرد و ...

اگر این افراد که بسیار ادعای اسلام و مسلمانی می کنند و همدیگر را جز به لفظ (حاجی ) صدا نمی کنندبه منافع صنفی می اندیشند، اجازه نمی دهند که خود پرستاران تصمیم بگیرند این بار مسندها و سندها دست چه کسانی باشد؟

ورود مستقیم برخی تشکلهای خارج از صنف و روسای دانشگاهها و ... با این فعالیتها آیا هماهنگ نیست؟

یعنی برخی از دوستان وزارت نشین بیشتر از خود پرستاران دلشان به حال ایشان می سوزد؟

چرا برخی از پرستاران تلاش می کنند موج ایجاد کنند؟ این دوستان (شاید هم دشمنان ) اول جناحها را تعریف کنند و بعد بگویند ما ضلع سومیم؟ به نظر من در پرستاری جز گفتمان عدالت خواهی گفتمانی وجود ندارد و این ها فقط تلاش می کنند با ایجاد تفرقه در پرستاری به افراد حذف شده ی غیر محبوب و گاها منفور کمک کنند که مجددا به روی صحنه ی ریاستهای صنفی برگشته و  مجددا مقابل پرستاران قد بکشند!!!!!

دوستان که خود را مسلمان می دانند برای آبرو و حیثیت افراد یک شاهی ارزش قایل نیستند و دیدید که چگونه با حیثیت برخی از کاندیداها بازی کردند ! 

من به عنوان یک کاندید در انتخابات دوره ی چهارم نظام پرستاری هنوز نمی دانم رد شدم یا تایید؟

هنوز هم پیامک یکی از مسئولان انتخابت در حوزه ی نظارت را دارم که نوشته بودند تا آخر وقت اداری 25 خرداد فرصت دارم گواهی عدم سوئ پیشینه ارائه دهم و من ارائه دادم و رییس نظارت تهران شخصا فرمودند شما تایید هستید(شفاها و بدون حضور شاهد انسانی ولی خدا ناظر بود ) وخدا را شاهد می گیرم که هرگز به من  نگفتند (نه شفاهی نه کتبی ) که تایید نشده ای!!!!

ویک باره نامم را از لیست نامزدهای رای گیری حذف کردند............

من سکوت کردم و سکوت می کنم و ......... سکوتم را خواهم شکست اما...

اما الان روی سخنم با کسانی است که در پی شقه کردن پرستاری به نفع کسانی هستند که از اعتلای پرستاری ، از بیداری پرستاری، از آگاه شدن پرستاری ، از وقوف پرستاران به حقوق شان و ....هراس دارند.

مطمئن باشید دیری نخواهد کشید که شما را هم این موج بیداری پرستاری با خود ببرد ، پس مانند آلفرد نوبل قبل از غرق شدن توبه کنید و برای اعتلای پرستاری یک جبهه ی متحد ایجاد نمایید.

من معتقدم تفکر پرستار- محور باید حاکم باشد ، و اگر چنین شود و کار تشکیلاتی و تیمی باشد ریاست افراد مهم نیست .

شاید عده ای از رو شدن گندهای گذشته می ترسند ، اما بدانید که ما پرستاران بسیار صبور و بخشنده ایم، گذشته را فراموش می کنیم اگر امروز به مسیر پرستاری برگردید.....

دینامیتهایتان را پای نهال بالنده ی اتحاد آگاهانه ی پرستاری چال نکنید.....

خواهش می کنم.......



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 18:33



رعایت قانون(از منویات رهبر معظم)

سه شنبه 23 تير 1394

رعايت قوانين
از شاخصهای دولت اسلامی رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون - وقتى كه با ساز و كار قانون اساسى پيش رفت - حتميت و جزميت پيدا ميكند. ممكن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتى فراهم كنند كه آن قانون عوض بشود - با طرحهايى كه در مجلس مى‏آيد، با لوايحى كه دولت ميدهد، با تصميم‏سازيهايى كه در بخشهاى مختلف انجام ميگيرد - عيبى ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامى كه قانون، قانون است، حتماً بايستى به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأكيد مى‏كنم. در بخشهاى مختلف همين‏جور است. ممكن است يك چيزى را شما معتقد باشيد كه روال قانونى‏ اش درست طى نشده، يا متصدى اين كار قوه‏ ى مجريه نيست؛ وقتى كه قانون مجلس - با همان ساز و كار قانون اساسى - به دولت ابلاغ شد، قوه‏ ى مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگرى وجود دارد، عواملِ ديگرى وجود دارد كه اگر قانون مشكلاتى دارد، بايستى آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراى نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد.

ديدار رئيس‏ جمهوری و اعضاى هيئت دولت

02/06/1387

این بند که در بالا از بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب و ایران حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار با رییس جمهور و هیات دولت در سال 87 برگرفته شده است به روشنی همه را به اجرای قانون فرا می خواند.

ایشان می فرمایند که قانون تازمانی که از طرف مجلس ابلاغع شده و تغییر نیافته باید اجرا شود. چیزی که ما این روزها و از ماهها قبل از وزارت بهداشت، وزارت رفاه و شورای بیمه و البته سازمان نظام پرستاری می خواهیم همین است.

 می خواهیم قانون را اجرا کنند و نمی کنند. یکی می گوید قانون خوبی نیست یکی میگوید قابل اجرا نیست و ... هر کسی از ظن خود حرفی می زنذد ولی دقت کنیم که از منویات رهبری اجرای بی قید وشرط قوانین است بدون دخل و تصرف.

حالا کسانی که خود را در مسیر ولایت فقیه می دانند قوانین بسیاری را نادیده گرفته اند که البته ما می پنداریم که از روی ناآگاهی بوده و امیدواریم چنین باشد.

حالا که ما قوانین را متذکر می شویم چرا اجرا نمی کنند؟ فرمایشات رهبر معظم دستور اکید است و لازم الاجرا، ما خود را مقید به این فرامین می دانیم و می خواهیم که دیگران هم بدانند.

اگر قوانین را هرکس هر طور که دوست دارد اجرا کند یا یک در میان اجرا نکند که در کشور بند روی بند نمی ماند(بندهای مانده روی بند را بشماریم ببینیم چند بند است؟)!!!!!!!!!!!!!

 



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 10:52



نگاهی به سایت نظام پرستاری

سه شنبه 23 تير 1394

از مدتها قبل همواره شاهد این بودیم که سایت نظام پرستاری بیشتر مواضع و برنامه های وزارت بهداشت را تبلیغ می کند و اخیرا هم این موضوع شدت بیشتری گرفته است.از آخرین ارسال که به حرفهای آقای جراحی مربوط است شروع کنیم:

ما از وزیر محترم بهداشت کمال تشکر را داریم که اقدام به اصلاح طرح پرداخت مبتنی بر عملکرد نمودند، و این نشان می دهد که شاید صدای مارا هم اجازه دادند به گوش ایشان برسد اما حرف ما اصلاح این طرح یا جایگزینی هر طرح دیگری به جای قانون نبوده و نیست. در قانون بهره وری به وضوح اشاره شده است که پرداخت مبتنی بر عملکرد می باید بر اساس تعرفه های پرستاری باشد. یعنی عملکرد افراد بر اساس تعرفه های پرستاری سنجیده شود و به ریال تبدیل گردد نه بر اساس سلیقه،

منن اصلا وارد بحث پرداخت مبتنی بر عملکرد نمی شوم و همینطور اصلاحاتش ، چرا که ورود به این وادی یعنی پذیرش طرحی به جای قانون، و این خلاف خواسته های پرستاران است. دو روز دیگر که وزیر برود و کس دیگری بیاید، از کجا که همان روز بساط طرح را بر نچیند. اما قانون مجلس را نمی توانند برچینند یا اعمال سلیقه کنند. ضمن اینکه هنوز معتقدم این طرح ظالمانه و تبعیض آمیز است و لی وارد بحث نمی شوم.

دقت کنید که تعرفه های پزشکی حدود سه برابر و مراجعات حدود دو برابر افزایش داشته و با این وجود کارانه ی پرستاران خود به خود 6 برابر می شد........

درباره ی حرفهای جناب میرزابیگی چیزی نمی گویم چون حرف درستی است و باید بهره وری در مراکز اجرا شود ، اما هنوز برای گفتن این حرفها کمی زود است چون از هشتادو هشت هنوز 8 سال نگذشته است!!!!

اما حرفهای جناب عباس زاده جای حرف زیادی دارد. ایشان که به عنوان دبیر بورد پرستاری هستند این شغل را شغلی آسمانی خوانده اند پس با این حساب ماهم موجوداتی آسمانی هستیم و باید برای ما شرایطی آسمانی ایجاد کنند چیزی در حد بهشت..

درباره ی شرح وظایف کمک پرستاران که بالاخره نفهمیدیم اینها بهیارند ، خدمه اند یا کمک پرستار و...فرموده اند 33 مورد خدمت اولیه...

خوب برادر همین بهیاران 3 سال دوره دیده در شرح وظایفشان خیلی از این شرح وظایف را ندارند ان وقت شما گاواژو لاواژو ساکشن و تزریق و... احیار را م به شرح وظایفشان اضافه کردید؟به طور میانگین در دنیا خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد از جمله تعداد پرستار به تخت، تعداد پرستار به جمعیت و... دریافتی پرستاران....

حالا شما رفته اید و گیر داده اید فقط به یک نکته که به ازای هر 4 پرستاری یک کمکی داریم. البته اگر واقعا رعایت شود و کمک بهیار باشد خوب است ولی....

اما بحث اسم خیلی مهم است. مثلا شما بیایید اسامی افراد بی سوادی را که خواندن و نوشتن بلد نیستند بگذارید معلم!!! خوب بسته به اسمشان باید کار داشته باشند و همان کارهایی را خواهند کرد که معلمها می کردند منتها در کیفیت صفر !!!!!

اگر اسم مهم نیست اسمشان را بگذارید پزشک ، ببینیم می شود؟

ضمنا می گویند به شتر گفتندئ گردنت کج است، گفت : کدام قسمتم کج نیست؟ حالا کدام بخش سیستم درمان ما به سایر کشورها رفته که این بخش برود. اگر واقعا الگو برداری می کنید فقط یک نکته را نیارید.....

حرفهای جناب لک هم که به طنز بیشتر می ماند مثل همیشه! گویا ایشان اصلا از مراکز ما خبر ندارند دوست ی اطلاع و عزیز! اگر سری به مراکز درمانی بزنید میبینید که همه ی 517 خدمت را که پرستاران انجام می دهند هیچ! کار منشیو کمک بهیار و برخی کارهای پزشک را نیز انجام می دهند و علاوه بر آنها کارهای اعتبار بخشی و حاکمیت بالینی و HIS و ... نیز انجام میدهند.

حرف آخر اینکه کدام همراه گاواژ و لاواژ و احیاو تزریق و حتی دادن قرصهای خوراکی بیمارش را در بیمارستانها انجام میدهد ؟کدام همراه بیمارش را ساکشن می کند و....؟

در کل وقتی در سایت نظام پرستاری قدم می زنی فکر میکنی که در حیاط خلوت وزارت سابقا بهداشت به اسم که به صرف قلیان میوه ای دعوت شده باشی قدم میزنی!!!

خدا عاقبت مارا به خیر کند

جالب است بدانید که همین الان ساعت 11 قبل از ظهر روز 23 تیر 94 در سایت نظام پرستاری فایلهای اصلاحیه ی طرح پرداخت مبتنی بر عملکرد نشر شد و این نشان می دهد که گر چه این سایت با هزینه پرستاران اداره می شود اما به کام وزارت و به دور از خواسته های واقعی پرستاران است. این همه اعتراض و اعتصاب و تجمعهای درون بیمارستانی و ... را ندیدند؟ یا نمی خواهند ببینند؟



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 10:8



نامه ی پرستاران کرج به وزیر بهداشت

جمعه 19 تير 1394


وزیر محترم بهداشت
جناب آقای دکتر  قاضیزاده هاشمی
سلام عليکم
احتراما به استحضار میرساند که جامعه برزگ پرستاری با پیروی از آرمانهای رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین توجه رهبر فرزانه انقلاب به ارزش و جایگاه پرستاری طبق فرمایشات مقام معظم رهبری در تاریخ 3/ 4/ 1383 خطاب به جامعه پرستاری که متن فرمایشات ایشان به شرح ذیل میباشد:
"فرهنگ جامعه باید اهمیت کار پرستار را بشناسد، باید فهم عمومی جامعه و فرهنگ عام مردم ما این مطلب را به درستی درک کند که برای حفظ سلامتی در جامعه اهمیت پرستاری در طراز اول قرار دارد یعنی اگر بهترین پزشکان و جراحان کار خودشان را با بیمار به بهترین وجه انجام دهند، اما از آن بیمار به خوبی پرستاری نشود به طور غالب کار ان پزشک یا جراح بی فایده خواهد بود. نقش پرستار بیمارداری در حفظ سلامت و بازگشت سلامت بیمار، نقش درجه اول است، معادل است با نقش یک پزشک ماهر ، بسیاری از این نکته غفلت دارند لذا ان وزن و ارزشی که باید برای پرستاری در نظر گرفته شود از ذهن آنها مغفول میماند و به آن توجه نمیکنند."
 لذا اینجانبا امضا کنندگان نامه ذیل خواستار توجه ویژه وزارت بهداشت به قشر پرستاری بالین میباشیم و پيرو اجراي آزمايشي طرح موسوم به پرداخت مبتني بر عملکرد در بیمارستان ..........(نام بیمارستان محفوظ) پرسنل پرستاری بالین، شاغل در این مرکز خواستار اجرای قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری و توقف یا اصلاح طرح سراسر تبعیض مبتنی بر عملکرد میباشیم و انتقادات خود را به این طرح به شرح ذیل اعلام میکنیم:
همانطور که مستحضرید در ساير ادارات و وزارتخانهها تفاوت حقوق و دستمزد با در نظر گرفتن کليه عوامل از قبيل مدرک تحصيلي ،مسئوليت ، سابقه خدمت و .. در يک بازه محدود و منطقي ميباشد و به غير ازچند نفر محدود که بالاترين مسئوليت و معمولا بالاترين مدرک تحصيلي و سنوات خدمت را هم دارند و تفاوت دو ياسه برابري نسبت به ميانگين دريافتي سايرين دارند ، بقيه تفاوتهاي چندبرابري ندارند ، در وزارت بهداشت هم تا قبل از برقراري کارانه و هم اکنون هم در ميزان حقوق طبق حکم کارگزيني ، تفاوتهاي غيرمنطقي نبوده است ، سوال ما به عنوان یک کارشناس درمان به نحوه توزیع کارانهها میباشد به نحوي که در توزيع جديد که از محاسن آن حذف اضافه کار بي کارکرد و تشويقي است – افرادي که قبلا اضافه کار بي کارکرد بعنوان حق مسئوليت و از محل درآمد اختصاصي يا بودجه جاري دريافت ميکردند ، اين بار چند برابر مبلغ قبلي را آن هم از محل کارانه سهم پرسنل دريافت مينمايند و آیا اين عين بيعدالتي و ظلم به کارکنان بالین و عادي سازمان نميباشد.
با کمي دقت در نحوه توزيع کارانه بر اساس طرح مبتني برعملکرد در بيمارستانهاي استان البرز  کاملا واضح است که کارانه برخي پرسنل نسبت به قبل تغييري نداشته يا تغيير اندکي داشته است ، عده ديگري کمي بيشتر شده است (در حدود يک ونيم برابر) ، عده ديگري که بيشتر از مسئولين مانند سرپرستاران هستند تا دويا سه برابر و برخي مانند رئيس امور مالي و مدير داخلي بيمارستان ، تا 10 و 20برابر قبل ، افزايش کارانه داشته اند ؛ آيا اين عدالت است؟ آيا اين پرداختها مبتني بر عملکرد فیزیکی آنها و عادلانه است؟ آیا پرستاری که در بالین مشغول به انجام وظیفه است و عملکردش محدود به زمان خاص نمیباشد و شبانه روز و حتی ایام تعطیلات دور از خانواده و جهت انجام وظیفه بر بالین بیماران حاضر میباشد و با توجه باسختی کار بالا و در معرض فرسایش شغلی بودن در قیاس با مسولین ذکر شده از شرایط ویژهای برخوردار نمیباشد؟و نیازمند توجه ویژه و عادلانه نمیباشند؟
لذا اشکالاتی بر این طرح وارد میباشد که ممکن است از نگاه کارشناسان مربوطه بررسی نشده باشد و به شرح ذیل میباشد:
1. افزايش ناگهاني دريافتي برخي از مسئولين تراز اول غير پزشک مانند مدير، مترون و رئيس امورمالي براي جلوگيري از اعتراض ايشان به افزايش تصاعدي دريافتي پزشکان متخصص در طرح تحول سلامت و عدم همراهي با منتقدين.
2. ايجاد شکاف طبقاتي بين گروه پرستاري -به خصوص به جهت انتقادهاي سالهاي اخير ايشان به فاصله دريافتي پزشکان وپرستاران- و دنبال کنندگان اجراي قانون تعرفه گذاري پرستاري و مشغول کردن ايشان به رفع تفاوت دريافتي بين خودشان
3.  پيچيده کردن فرمول توزيع به نحوي که حتي برخي پرسنل مالي هم متوجه آن نميشوند ، مثلا اکثر پرسنل نميدانند که با افزايش 7% به سهم کارکنان ، هزينه اضافه کار جبران نمي شود يعني با حذف اضافه کار و پرداخت در اين قالب در واقع کارانه ايشان زياد نشده است بلکه اضافه کارايشان در همين قالب پرداخت شده است، بدينوسيله اولا بخش مهمي از هزينه اضافه کار از اضافه شدن طبيعي مبلغ ريالي کارانه گروه غيرپزشکي تامين مي شود و ثانيا پرسنل پرستاري نسبت به کاهش تعداد پرسنل حاضر در شيفت و انجام کار بيشتر براي درآمد بيشتر ترغيب شوند و اين يعني انهدام توام سلامت جسمي پرستاران و بهبود بيماران .           
4. طبق قانون مبناي محاسبه نرخ اضافه کار پرسنل ، مبلغ حکم کارگزيني مي باشد که با بالا رفتن سنوات ، آن هم اضافه مي شود ، در اين طرح ارزش سنوات پرسنل در اضافه کاري ايشان و در حقيقت در کارانه و اضافه کار ايشان هيچ تاثيري ندارد
5. عدم همخواني نام اين طرح با واقعيت ، آيا وقعا پرداختها مبتني بر عملکرد فیزیکی ميباشد ؟ به راستي به کدام سنجه ، دريافتي رئيس امور مالي که نهايتا يک نفر کارشناس حسابداري است هفت برابر يک سرپرستار و 14 برابر يک کارشناس پرستاري شده است؟ آیا کار پرسنل پرستاری بالین در قیاس با کار نگهبان بیمارستان یا کار پرسنل اداری همسطح میباشد؟ آن هم پرستاری که در نوک پيکان سازمان و در جبهه اصلي مشغول خدمت بوده است ؟!
6. سابقه کار و سختی کار پرسنل در این طرح در نظر گرفته نشده است و همین امر موجبات نارضایتی پرسنل با تجربه و کاهش انگیزه کاری را فراهم کرده است.
7. طرح مبتنی بر عملکرد علارغم پیشبینیها باعث کاهش انگیزه کاری در پرستاران، اختلاف افکنی بین پرستاران یک بخش، عدم تمایل پرستاران برای اضافه کاری بیشتر و ایحاد شکاف بزرگ بین پرسنل پرستاری و مسولین مدیریتی پرستاری و نارضایتی کامل در پرستاران شده است.
ملاحظه ميفرماييد که تمام جوانب امر طوري درنظر گرفته شده است که جايي براي اعتماد باقي نميگذارد لذا خواهشمند است تا دير نشده  و اجراي اين طرح موجي از اعتراض همکاران را به همراه نياورده ، اجراي طرح متوقف و یا اصلاحات لازم در موارد مطرح شده انجام شود تا به خواسته هاي منطقي جامعه پرستاري توجه خاص و ويژه شود و آرامش به جامعه پرستاری برگشته و باعث ایجاد انگیزه کاری در پرستاران گردد .
رونوشت :
1. دفتر مقام معظم رهبری
2. نهاد ریاست محترم جمهوری
3. ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی البرز
4. نمایندگان محترم مردم کرج در مجلس شورای اسلامی
5.  رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی

 



نوشته شده توسط محمود عمیدی در ساعت 20:21



درباره



این وبلاگ تنها با هدف ایجاد اتحاد و همدلی بین پرستاران، اطلاع رسانی قوانین و شرح وظایف پرستاران،بررسی مشکلات پرستاران و پیدا کردن راهکارهای مناسب برای اینها ایجاد شده است. لطفا با مراجعه به وبسایت parastaraneiran.com وثبت نام و عضویت در آن و عضویت در همین وبلاگ در ایجاد یک گروه قدرتمند و منسجم برای پیگیری مسایل پرستاری و اجرایی کردن قوانین حوزه ی پرستاری مشارکت فرمایید. هدف اصلی اطلاع رسانی است و معتقدم که بزگترین مشکل سیستم پرستاری عدم اطلاع رسانی به موقع است. به امید موفقیت به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم، بهقدر وسع بکوشم
amidimahmood@yahoo.com


مطالب پیشین

قوانینی برای خندیدن
تعدیل نیرو
روز پرستار 94
نظری گذری بر اختیارات سازمان نظام پزشکی و سازمان نظام پرستاری
تلاشها برای ایجاد اختلاف ادامه دارد ....
شعری در وصف این روزهای پرستاری
تبعید
تکریم همکاران
همه چیز درباره ی مرخصیها
اعتراض به قضاوت نا عادلانه
واکنش عجیب
مرگ خوب است ولی برای همسایه!!!!
روسای هیاتهای جدید
یک جلسه و این همه مانور؟؟؟
بیانیه ی انجمن اسلامی دانشکده ی پرستاری دانشگاه ع. پ. تهران
و مام گزارش جلسه هیاتهای جدید
یک مقایسه ی غیر منطقی
خواب زدگی
پرستاری مرد....
یک پیشنهاد به وزیر بهداشت




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by parastaraneiran